سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

یادداشتی کوتاه بر ریاضیات دوره اسلامی و معرفی مقاله دکتر معصومی و لینک به آن

 در پی پرسش و درخواست دوستان مبنی بر چگونگی ریاضیات دوره اسلامی در کامنتهای مقاله قبلی

قطعا پاسخ شما در قالب یک کامنت نمی گنجد ولی به طور خیلی ساده، ریاضیات دوره اسلامی به چند دوره تقسیم می شود
اول کاملا کاربردی که در خدمت نجوم و جغرافیا بوده و برای ساختن اسطرلاب و... به منظور تعیین ارث و میراث و قبله و زمان اذان در مکانهای مختلف که البته ریاضیدانان  باید مسائل پیچیده هندسه کروی را حل می کرده اند.
در مرحله دوم ریاضیات وارد مسائل انتزاعی تر می شود و برای مثال کارهای خیام کاربردی در زندگی روزمره آن روز نداشته و علاقه و کنجکاوی خاص او به ریاضیات بوده است و مسائل انتزاعی در زمان ابن هیثم به اوج خودش می رسد که با نوعی انتگرال ابتدایی سطح زیر منحنی ها حساب می شود اما معادلات بسیار طولانی شده بودند و حل آنهابه بن بست رسیدند و دیگر ریاضیات انتزاعی چندان پیشرفتی نکرد پس از آن هم ریاضیات دوره صفوی و عثمانی کاملا کابردی بوده اند.
خلاصه اینکه عمده کابرد ریاضیات اسلامی در نجوم بوده است به دلایلی که گفته شد و اینکه آنها اعتقاد داشتند که وضعیت ستارگان بر سرنوشت آنها تاثیر می گذارد.
ارجاع می دهم به مقاله بسیار باارزش دکتر حسین معصومی همدانی در دایرةالمعارف اسلام درباره جبر و مقابله که البته در این مقاله عبارات  ریاضی با زبان امروزی بیان شده اند.
اما چگونه بودن: ریاضی به شکل کلامی و با استفاده از برخی قواعد زبان عربی و ریاضی یک سری قوانین برای ساده شدن معادلات وضع شده بود. و متاسفانه ریاضیات سنتی به دلیل توقف تدریس بعد از صفوی رو به فراموشی رفته و هنوز به طور کامل شتاسایی نشده. تنها آن آثار که وارد اروپا شده وارد سیر تاریخ ریاضیات شده است یعنی رشد یافته و به زبان امروز ریاضی درآمده است.
پی نوشت: از مسائلی که هنوز به آن پرداخته نشده توجه خاص فیلسوفان و به ویژه متکلمان به هندسه و مبانی فلسفی آن است که تنها مقاله ای از دکتر مروان راشد در کتاب فلسفه عربی دانشگاه کمبریج است که به چاپ رسیده که بخشی از رساله دکترای اینجانب است که امیدوارم بتوانم به زودی ارائه دهم.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

برف

اون برف سبک حالا شدش 35 سانتیمتر!

اینم یه گل مقاوم:

پی نوشت: دوستان زیادی گله دارند که چرا بیشتر از اینجا نمی نویسم، سعی می کنم از این به بعد بیشتر از حال و هوای اینجا بنویسم.
اگر عکس ها قابل مشاهده نیستند لطفا اطلاع دهید!

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

زبان عربی زبان علم گذشته ما 2


حال می خواهیم  بپرسیم:

پرسش دوم: چرا زبان عربی زبان علم در زمان خود شد؟

همانطور که گفتیم می خواهیم فارغ از وابستگی های مذهبی به این مسئله بپردازیم، اما پیش از آن باید به چند نکته توجه کنیم:
1-      زمانی که علم در جهان اسلام به بلوغ خود رسید بعد از قرن 3-4 هجری بود که جلال و جبروت عباسیان رو به اضمحلال رفته بود و حکومت های خودگردان فارس و ترک بسیاری شکل گرفته بودند و یا در حال شکل گیری بودند و حضور اعراب در ایران بسیار کمرنگ شده بود و دانشمندان ما امکان این را داشتند که به زبان فارسی بنویسند و چنانکه اشعار و آثار ادبی خود را به فارسی می نوشتند و اینکه کتابهایی به فارسی داشتند اما این کتابها اغلب دایرة المعارف وار است نه حاوی استدلالات و محاسبات دقیق و در موارد دقیقتر به طور قطع ترجیح می دادند که به عربی بنویسند پس اجبار یا جوی که دانشمندان را مجبور کند که به عربی بنویسند در کار نبوده است.
2-     اگر  زبانی  قادر به تامین محتوایی که می خواهد بیان کند نباشد به مرور زمان کنار می رود و زبانی دیگر جایگزین می شود و یا تغییر می کند، اگر زبان عربی تنها به دلیل عوامل خارجی در مراکز علمی غیر عربی رایج شده بود قطعا ده قرن نمی پایید، آنهم در شرایطی که ایران زیر سلطه اقوام دیگر مثل ترک و مغول رفته بود، پس می بایست زبان علمی ترکی یا مغولی می شد.
3-      نباید فراموش کرد زبان برای زندگی بشری یک وسیله است، بسته به اینکه در جامعه چه چیزی اولویت دارد پیش می رود، همانطور که امروزه که با ورود تکنولوژی غرب ناچار به پذیرش عناصر زبانی آنها هستیم. در جامعه ای که فرهنگ علمی حاکم باشد، برای اهل علم تبادل علمی در اولویت قرار می گیرد نه حفظ اصالت زبانی و برای دانشمندان آن زمان ما حفظ ارتباط با دیگر مراکز علمی جهان اسلام مهم بوده است، از این روست که آنها مرتب سفر می کردند و نیاز داشتند که با زبان مشترکی با دیگر دانشمندان غیر فارس ارتباط برقرار کنند و از منابع قبلی سود جویند. (امیدوارم مخاطبان درجه آگاهی لازم را داشته باشند و ادعا نکنند که تمام دانشمندان آن روزگار ایرانی بودند.)
و حالا اصل مطلب که مجبوریم چند قدم عقب برویم و به یونان سری بزنیم:

 بن بست علمی در یونان باستان

تاریخ علم همیشه فراز و فرود بسیاری دارد، در لحظاتی به اوج می رسد، تحولات بزرگی رخ می دهد و در لحظاتی دچار رکود می شود و قادر نیست که گامی به جلو بردارد و تنها در خود می تند و مسائل فرعی می زاید. عوامل زیادی در پیشرفت یا رکود علم تاثیر دارد که می تواند خارجی باشد یا داخلی. عوالی خارجی عواملی هستند مثل جنگ و صلح، باز یا بسته بودن جامعه و امکان یا عدم امکان  تبادل و تعامل بین جوامع و فرهنگ ها .
اما عواملی که کمتر در مورد آن بحث شده عوامل داخلی خود علم هستند. گاه علم در درون خود به بن بست می رسد و گاه در مسیری می افتد که مسائل جدید رو می شوند و مسیر حل آنها نیز هموار می گردد.  قطعا این عوامل مستقل از عوامل خارجی که ابزارهای علمی را تدارک می بیند نیست.
به طور خاص ریاضیات در یونان باستان به بالاترین مرتبه ای که می توانست رسیده بود، ارشمیدس توانسته بود که سطح پوشاننده یک مارپیچ را حساب کند کاری که امروزه برای دانشجویان ریاضی بدون دانستن حساب دیفرانسیل انتگرال غیر ممکن می نماید اما یونانیان آن را بدست آورده بودند با روشی هندسی محض موسوم به افناء که می توان گفت که پدر حساب دیفرانسیل انتگرال است با خلاقیتی غیر قابل تصور که تنها وقتی قابل تصور می شود که مانند سایر مورخان نام تمدن یونان را معجزه یونان بدانیم! اما یونانیان در آن قله ای که رسیده بودند ایستادند. گرچه عللی چون اشغال یونان توسط رومیها و غیره آورده می شود اما بیشتر مورخان علم معتقدند حتی اگر رومیها یونان را اشغال نمی کردند علم دیگر قادر نبود بیش از آن به جلو رود. در علوم تجربی برای نبود ابزاری مثل ذره بین و غیره و اما در ریاضی:
ریاضیات در یونان کلامی بود مثلا نمی گفتند 2* 2 = 4 می نوشتند دو ضرب در دو می شود چهار.  و یا معادله 2x+4 =5 را می گفتند آنکه دو برابرش به اضافه چهار واحد 5 خواهد بود.
وقتی ریاضیات کلامی باشد وابسته به زبانی می شود که در قالب آن بیان می شود و حالا تصور کنید که این اعداد در نظام دهدهی نباشند! در نظام شصت شصتی و با عدد نویسی پیچیده یونانی ها هم همراه باشد. یعنی یک معادله ساده که امروز  به وسیله نماد ها تبدیل به یک نیمه خط می شود، شاید در یک صفحه نوشته می شد.
و حالا چه نبوغی و حضور ذهنی نیاز بوده  که یک عملیات ریاضی با معادله یک صفحه ای پیش رود!!!!  در واقع هر آنچه یونانیان انجام داده بودند شاهکار و غیر قابل باور بوده است و دو مشکل اساسی ریاضیات یونان یعنی کلامی بودن و نظام شمارش آنها پیشرفت بیشتر آنها را سد کرده بود و به همین دلیل است که پیشرفت یونانیان بیشتر در هندسه اقلیدسی بوده و در جبر هرگونه پیشرفتی تقریبا غیر ممکن بوده است کاری که برای مسلمانان ممکن شد. 

دلایل پیشرفت ریاضیات و علوم انتزاعی در قالب زبان عربی

پیش از هر بحثی ای این نکته را در پرانتز داریم که نظام دهدهی و عدد صفر هندی که توسط خوارزمی وارد ریاضیات یونانی شد خود یک نقطه عطف و یک انقلاب در ریاضی بود که در جای خود بسیاری از موانع را برداشت اما نکته دیگر ویژگی زبان عربی بود که کمتر به ان توجه شده است.
زبان عربی یک زبان سامی است ودارای دو ویژگی می باشد:
1-       به خلاف زبانهای هند-اروپایی یا آریایی ساخت کلمات بر اساس اوزان است یعنی کلمات دارای یک نظم موسیقایی می باشند.
2-      در زبانهای سامی فعل ربط وجود ندارد و  نیز به دلیل مشتقات بسیار از توضیحات در جمله کاسته می شود. این ویژگی ها باعث می شود که بیان موجزتر و کوتاه تر شود. یعنی اینکه یک مطلب واحد در زبان عربی با کلمات کمتری نسبت به زبانهای آریایی بیان می شود.
حال برگردیم به مشکلی ریاضیات کلامی ای که در یونان وجود داشت. ریاضیات تا زمان دکارت کلامی بود و این مشکل در دوره اسلامی حل نشد اما حداقل معادله یک صفحه ای با نظام دهدهی و زبان عربی تبدیل به معادله دو- سه خطی شد که بسیار کوتاه تر و در نتیجه عملیات ریاضی آسان تر شد و همین بود که مسلمانان قادر بودند در جبر و مثلثات پیشرفت کنند کاری در یونان باستان غیر ممکن بود.
و این نه تنها در ریاضیات که در همه شاخه های علمی که با منطق و استدلال سر و کار داشت صادق بود. با زبان عربی جملات کوتاه تر و دارای هارمونی و نظم موسیقایی می گشتند که قیاس و استنتاج را آسانتر نموده بود که خود برداشتن یک گام به سمت ریاضیات نمادین و منطق صوری جدید بود. 
البته زبان عربی در زمان خود کمک بزرگی برای رباضیات بود تا اینکه معادلات به زبان عربی هم تبدیل به یک صفحه شد و دیگر تنها نمادهای دکارتی راه نجات بود.
پس همچون پیشینیانمان که با وسعت نظر، تنها پیشرفت و حرکت رو به جلو را در نظر داشتند، ما نیز با تعصبات کور و نژادپرستانه جهانمان را کوچک و تنگ نکنیم. امروز دیگر ریاضی و منطق با x وy و هزاران نمادی که به خدمت گرفته اند نیازی به هارمونی زبان عربی ندارند اما ما برای شناختن ریشه های کهن سرزمینمان و درک و تحسین بلوغ فکریشان نیاز داریم که مبانی اولویه زبان عربی احاطه داشته باشیم. 
پی نوشت ها:  
خیلی دوست داشتم که قسمتهایی از استدلالات منطقی- ریاضی به زبان عربی را اینجا بیاورم و با معادلشان در دیگر زبانها مقایسه کنم اما متاسفانه در حال حاضر دور از وطن و کتابها و جزواتم هستم و برایم هم مقدور نیست که درحال حاضر در کتابخانه های اینجا جستجو کنم، اما قول می دهم که در آینده جبران کنم. 

 این مقاله بدون ارجاع است یعنی فاقد اعتبار اما حق برداشت یا کپی از این مقاله محفوظ و منوط به اجازه است.

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

زبان عربی، زبان علم گذشته ما 1

معمولا افراد وقتی وبلاگ نویسی می کنند یک مرامنامه می نویسند و توضیح می دهند که بر چه نگاه و دیدگاهی تاکید دارند. برای این وبلاگ  هم شاید خیلی دیر باشد اما باید اول توضیح بدهم که همّ و غم من ترویج و تمرین نگاه علمی و پرهیز از هر نوع قضاوت احساسی درباره مقولات بنیادی جامعه خودمان است که البته شامل شخص خودم هم می شود. همین قضاوتهای احساسی است که باعث می شود هر روز و هر لحظه در مسائلی که درگیر آن هستیم دچار افراط و تفریط شویم و قادر به تجزیه و تحلیل منطقی مسائلمان نباشیم.
 بین این ایمیل هایی که  هر روز فله ای بدستم می رسد مدتی است پشت سر هم ایمیل هایی از گروه های افراطی پان ایرانیسم دریافت می کنم، از آنهایی که اگر چه ظاهرا فارسی است اما نیاز به فرهنگ لغت داشتم تا بفهمم که چه می گویند. لب کلام این بود که اصلا ما چرا باید زبان عربی یاد بگیریم و اگر دستشان می رسید احتمالا ابن سینا و ابوریحان را کتک می زدند که چرا به زبان عربی کتاب نوشته اند. و یا این را نشان از زبون بودن ایرانی می دانستند که صرف و نحو برای زبان عربی تدوین کرده باشند*.  من می خواهم وارد دو بحث بشوم 1- آیا نیاز داریم که عربی یاد بگیریم و 2- چرا گذشتگان ما عربی یاد گرفتند و علی رغم فارس بودنشان، کتابهایشان را به عربی نوشتند با وجودی اینکه اشعارشان را به فارسی گفته بودند، دلیل و اهمیت آن در چه بوده؟ فارغ از وابستگی های مذهبی که به زبان عربی داریم، یعنی فرض می گیرم که ما اصلا مسلمان نبوده و نباشیم...

پرسش اول: آیا ما نیاز داریم که عربی یاد بگیریم؟

هر عقل سلیمی یاد گرفتن زبان ملتهای دیگر نفی نمی کند. یاد گرفتن زبان ملل دیگر به طور قطع دریچه ای برای فهم دیگران است که نتیجه آن گسترش دنیای خودی است و این وسط مللی که با آنها بیشترین کنش و واکنش را داشته ایم و داریم، ارجحیت دارند و به نظر من نه تنها عربی بلکه بسیار ناپسند است که ما فارسی زبانان امروزه آذری- ترکی یا کردی بلد نیستیم در حالیکه ایرانی واحد را مطالبه می کنیم اما زبان نزدیک به نیمی از هموطنان خود را نمی دانیم!** پس به خودی خود یادگرفتن زبان عربی مانند یادگرفتن هر زبانی در جای خود مورد نیاز است.
اما می رسیم به این بحث که آیا می توان منکر شد که برای درک میراث فرهنگی مان، یعنی ده قرن تاریخ علم و فلسفه، نیاز داریم تا زبانی را یاد بگیریم که خلوارها کتاب از گنجینه تاریخیمان به این زبان نگاشته شده است  و به همین دلیل است که در مدارس اروپایی یادگیری یکی از زبانهای لاتین یا یونانی باستان اجباری است، هرچند که این زبانها امروز مرده اند و در اغلب موارد زبان آن کشورها هم نبوده و یادگیری آنها نیاز است چراکه صرفا زبان علم گذشته بوده اند و زبان عربی هم به طور قطع یکی از دو زبان علم در قرون وسطی است*** همانگونه فارسی ما برای قرن ها زبان شعر و ادبیات دیگر ملل غیر فارس بوده است و این نه فقط به دلیل مسائل سیاسی آن روزگار، که به دلیل ویژگی خود آن زبان نیز هم هست.  
البته افرادی که منکر نیاز به مطالعه تاریخ علم و فلسفه اند، پیشاپیش از هر بحثی فارغند!  خطاب من به آنهایی است که ادعای روشنفکری و فیلسوف بودن را دارند و این را می دانند که باید علم گذشته را شناخت.  چراکه امروز بر بنایی زندگی می کنیم که ستونهایش در گذشته پی ریخته شده. دانش آنها هم در حدی هست که بدانند علم و فلسفه مرز و نژاد نمی شناسد و میراث علمی بعد از اسلام میراث عربی نیست که بخواهند نفی اش کنند، ایشان از قماشی هستند که ساعتها بحث می کنند و قلم می فرسایند تا اثبات کنند که مثلا ابن سینا آباء و اجدادش فارس بوده، نه ترک و عرب! و همین افراد، اگر هر یک از نسخه های خطی توسط قاچاقچیان به خارج برود، داد و فغان می کنند اما احساس نیاز نمی کنند که این حجم عظیم علم و معارف باید فهمیده شود؟!
اگر ما واقعا می خواهیم وارث ابن سینا باشیم نیاز نداریم ثابت کنیم پدر و مادرش فارس بوده اند اول باید قادر به فهم معارف او باشیم و خیلی واپس مانده ایم اگر هنوز نفهمیده ایم فرهنگ و تمدن با تفاهم و تبادل بین نسلها به ارث می رسد نه از طریق نژاد!
و اما پرسش دوم که بحثی است تخصصی به پست بعد موکول می کنم. 

ادامه دارد... 

*صحت و سقم این مسئله را نمی دانم فقط شنیده ام.
**دوستم مطلب جالب و تامل برانگیزی در این باره دارد بد نیست که بخوانید. تحت عنوان زبان سوئیسی
***شاید این سوال پیش آید کدام علم و فلسفه قرون وسطی، به پست قبلی ام درباره اهمیت فلسفه علم در قرون وسطی مراجعه کنید.

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

شوخی نیست که یک ملت هر ساله حدود سیصد هزار نفر از افراد خود را کشته یا مجروح کند

ایمیلی بدستم رسید که بسیار متاثرم کرد و گرچه ربطی به موضوع این وبلاگ ندارد اما وظیفه خودم دانستم به عنوان یک رسانه هر چند ناچیز مسئله را حداقل به خودم گوشزد کنم. چیزی که تک تک ما از آن آگاهیم اما...
کافی است هر ایرانی فقط برای یک هفته به کشورهای دیگر سفر کند و با همه وجود آرامش و امنیت و نظم را در خیابان ها ببیند و همه وجودش پر تاسف نشود که چیزی را که به این سادگی می توان بدست آورد را ما کجا گم کرده ایم؟!

متن ایمیل:
شوخی نیست که یک ملت هر ساله حدود سیصد هزار نفر از افراد خود را کشته یا مجروح کند چون دارد به سر کار، مهمانی، خرید و یا مسافرت می‌رود. تنها در دوران پس از انقلاب، لااقل 700 هزار قبر برای کشته‌های رانندگی حفر شده و دست کم 15 میلیون نفر مجروح شده‌اند که تعدادی از آنان باید باقی عمر را بر روی تخت و یا ویلچر بگذرانند... 
همه قشرها از وزیر، وکیل و استاد دانشگاه گرفته تا ورزشکار، بازیگر، کارمند و کارگر هر از چندگاهی به سوگ یکی از همکاران خود می‌نشینند. مثل بسیاری از ما، شاید این از دست رفتگان مانند مرحوم کریمی راد وزیر دادگستری، مرحوم آیدین نیکخواه بهرامی و مرحومه خانم گلدره گمان نمی‌کردند جان خود را در یک تصادف ناگهانی از دست بدهند.
  http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/7/11/17596_729.jpg
 
به راستی ما را چه شده است که یکی از بی فرهنگ ترین مردم دنیا در رانندگی از آب درآمده ایم به طوری که در کنار معرفی جاذبه‌های گردشگری در ایران، «هشدار جدی نسبت به رانندگی خطرناک ایرانیان» یکی از بخش‌های جدایی ناپذیر کتابچه‌های راهنمای جهانگردان است؟ مگر ما چگونه رانندگی می‌کنیم که فیلم رانندگی و نیز نحوه عبور عابران در ایران، تبدیل به یکی از انواع کلیپهای پربیننده و خنده‌دار در اینترنت با صدها هزار بیننده شده و آبروی «ایرانی» را یکجا به حراج گذاشته‌ایم؟ هر چه هست ما اصلاح ناشدنی نیستیم و الاّ ایستادن خودروها در پشت خط عابر پیاده و نیز بستن کمربند ایمنی، امروز در میان ما فراگیر نشده بود...
 
به نظر می‌رسد یک عامل اساسی که چنین ما را گرفتار کرده، این است که در ایران اساسا از ابتدا کلمه «رانندگی»، غلط معنا شده است...

رانندگی در دنیا یک امر «جمعی» است ولی در ایران یک امر «فردی» تلقی می‌شود. رانندگی در ایران یعنی «می خواهم خودم را با خودرو به مقصدم برسانم». پس رانندگان دیگر، «رقیب» من هستند و من نباید از رقبا عقب بمانم...هر فضای خالی که پیدا شد باید زودتر از دیگران آن را پر کنم. 
چنین است که رانندگی ایرانی یعنی «چپاندن خودرو یا موتور در اولین فضایی که خالی می‌شود»؛ یعنی «رفتن از هر مسیر ممکن نه از مسیر تعیین شده»؛ حاصل این نوع رانندگی چنین تصویری است: 

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

درسهایی از الکساندر دوما



Marche deux heures tous les jours, dors sept heures toutes les nuits; Couche-toi dès que tu as envie de dormir ; Lève-toi dès que tu es éveillé.
هر روز دو ساعت پیاده روی کن،  شبها هفت ساعت بخواب؛ هر وقت خوابت می آید دراز بکش و به محض اینکه بیدار می شوی از جا برخیز.
Ne mange qu’à ta faim, ne bois qu’à ta soif, et  toujours sobrement.
تا گرسنه نشدی نخور، تا تشنه نبودی ننوش و همیشه خوددار باش.
Ne parle que lorsqu’il le faut; n’écris que ce que tu peux signer; ne fais que ce que tu peux dire.
تا نباید حرف نزن، ننویس اگر نمی توانی امضایش کنی، نکن اگر نمی توانی بازگویش کنی.
N’oublie jamais que les autres comptent sur toi ; et que tu ne dois pas compter sur eux.
و آنان که به تو وابسته اند را فراموش نکن و اینکه تو نباید به آنها وابسته شوی.
N’estime l’argent ni plus ni moins qu’il ne vaut: c’est un bon serviteur et un mauvais maître.
برای پول، نه بیشتر و نه کمتر از آنچه می ارزد بها مده که خدمتکاری خوب و سروری بد است.
Pardonne d’avance à tout le monde, pour plus de sûreté; ne méprise pas les hommes, ne les hais pas davantage et n’en ris pas outre mesure plains-les.
پیشاپیش همه را ببخشای تا در امان باشی، کسی را تحقیر مکن و از کسی هم کینه به دل نگیر و به  کسی هم بیش از حد نخند و دلسوز دیگران باش.
Efforce-toi d’être simple, de devenir utile, de rester libre.
تلاش کن که ساده باشی، سودمند باشی و آزاد بمان...
Alexander Dumas
با کمک از ترجمه دکتر محمد تقی غیاثی





۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

برداشتی از مقاله "تحلیلی بر التعریف بالطبقات الامم" در وبلاگ بحران

آقای مجید نصر آبادی مقاله اینجانب را در خصوص اهمیت کتاب "التعریف بالطیقات الامم" قاضی ساعد اندلسی که در شماره پنجم مجله تخصصی تاریخ علم به چاپ رسیده بود را مورد بازبینی قرار داده اند. شاید برای علاقه مندان به مقوله تاریخ علم جالب باشد.
لینک مطلب: التعریف بالطیقات الامم" قاضی ساعد اندلسی از نگاه بنفشه افتخاری

پی نوشت: بر خودم واجب می دانم که از استاد هادی عالم زاده تشکر و قدردانی کنم ایشان موسس و بانی پژوهشکده تاریخ علم و کسی که بسیار برای احیای نسخ خطی زحمت کشید و مشوق دانشجویان علوم و مهندسی برای پی گیری تاریخ علم بودند . ایشان استاد راهنمای دکتر جشیدنژاد اول در تصحیح این کتاب بودند و نیز مشوق بنده برای تحقیق در این مقوله...   

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

هویت یعنی برگشتن به گذشته؟!

به ایرانی گفتند به گذشته خود برگرد، و خود را بشناس!
قصدم نقد این حرف نیست، بحث سر مشکلاتی است که چنین  برداشتی درست یا نادرست از این نظریه ایجاد کرده است . احتمالا بسیاری از فارسی زبانان شیعه مثل من که همه هویت خود را با شعائر کتابهای درسی موافق می بینند مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد و اصلا درکی از این مسئله ندارند که چه مشکلی وجود دارد. به قولی ما همه ایرانی هستیم، همه آریایی هستیم... همه شیعه علی..همه از تبار کوروش و اسلام راستین... حالا چه طور این عناصر ناسازگار بهم ربط پیدا کرده خود یک مجموعه کاملی از علم تاریخ برره ای است.
اما اگر قسمت شود اینترنت پرسرعت بدون فیل تر... پشت هویت های مجازی، آنجا که آدمها ساده تر عقده های فرو خورده را می گشایند، در اکانت های یوتیوب، وبلاگها و فریوم ها، وقتی به زیر پوست جامعه می رویم آنجاست که تازه این دوزاری می افتد که پایه های این وحدت ظاهری چقدر لرزان است. آنجاست که می شود اذعان کرد مشکلی هست...چرا وقتی تمام جوامع به سمت وحدت می روند و ایالات متحده و اتحادیه و جامعه مشترک المنافع می سازند با همه تفاوتهای مذهبی و نژادی و زبانی، ما یک کاره ترکستان و کردستان و خوزستان و فلانستان می خواهیم.  همه هم به بهانه هویت طلبی! هر یک سیاهه ای از افتخارات نژادی و قومی و تاریخی اش را به رخ می کشد. البته همیشه تئوری توهم توطئه همه چیز را ساده توضیح می دهد که دست فلانی در کار است، اما اگر اهل حلاجی باشی و خوب فکر کنی می بینی وقتی هویت یابی برای ایرانی مشکل ساز شد که ایرانی ها گذشته مشترک نداشتند. از نژاد و قومیت ها و مذاهب متفاوت بودند. هر چه قدر هم اطلاعات تزریق شد همه خود را آریایی ندانستند، همه فارس نبودند و همه شیعه نبودند... 
باز می خواهم بگویم که مسئله تجزیه طلبی نیست، مسئله خیلی فراتر از هویت طلبی قومی است، اگر کمی با چشم بازتر نگاه کنیم و اگر فرصتی باشد که از بیرون به دانش آموختگان این مکتب نگاه کنیم، جماعتی را می بینی که دیوانه وار می خواهند چیزی را ثابت کنند. در گشت گذاری در همین دنیای مجازی که ایرانی ها فرصت تبادل با خارجی ها را پیدا کرده اند به راحتی می توان ایرانی ها را از شناسه های aryan  ،iranian ،persian شناخت، انگار توان معرفی خود را جدای از ملیت یا قومیت خود ندارند. بدتر از آن کامنتهای توهین آمیزی که به صراحت غلو در مستندات تاریخی ایران، لاف در مورد ایرانی و آریایی بودن و تحقیر سایر ملل و قومیت هاست. نمی دانم توانسته ام منظورم را برسانم یا نه،  که آن طرف سکه تجزیه طلبی قماش دیگری را می بینی که همین هویت دیکته شده تاریخی را بر سر دیگران و خود می کوبند تا غروری کسب کنند که صد البته غروری پوچ!  
پشت این اذهان آشفته و آدم های در به در فقط یک چیز است. آنهم اینکه آنها نتواستند مفهوم هویت را در درک زندگی انسانی پیدا کنند.  چه آنهایی که آریایی و پارسی (جدیدا پرشین) و هویت ایرانی شیعه بودن* به مذاقشان خوش آمده چه آنهایی که این عناوین را بر نتابیده اند. همه در تلاشی متوهمانه در اثبات خودی که معنایی جز نژادپرستی ندارد. 

بشنو از نی چون حکایت می کند       از جدایی ها شکایت می کند 

* منظور عنوان شیعی به عنوان بخشی از هویت است و نه عقیدتی و مذهبی.

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

مقاله ای از امیر حسین یزدان بد

مقاله ای بسیار خوب تحت عنوان «بحران مضمون» که تاریخ ادبیات مدرن را دوره می کند هر چند جای بحث بسیار دارد...برای من که دارم « بیوتن» امیرخانی را می خوانم خیلی جالب بود... این را در سایت ارمیا یا در ادبیات ما بخوانید.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

اتم گرایی کلام و انطباق آن با برخی مفاهیم فیزیک مدرن4


حال که مختصری درباره اتمگرایی علم کلام دانستیم اینبار از دیدگاه فیزیک و ریاضی مدرن به آن خواهیم نگریست و اینکه چگونه این نظریه به فیزیک مدرن نزدیک می شود.

بخش آخر: حرکت* بر اساس اتمگرایی کلام، فیزیک ارسطویی-ابن سینایی و فیزیک نیوتنی

از دیدگاه فیزیکی مهمترین دستاورد اتمگرایی کلام، تبیینی است که از حرکت به دست می دهد. چنانچه پیش از این نیز اشاره کردیم، اتمگرایی کلام شامل هر دو اتمگرایی ریاضی و فیزیک می شود در چنین برداشتی، زمان متشکل از اتم هاست، اتم هایی که کمینه زمان هستند یعنی یک لحظه یا یک «آن» هستند، همین طور خط نیز متشکل از نقاط تقسیم ناپذیرند که اتم های مکان هستند. پس حرکت نیز متشکل می شود از اتم های حرکت، یعنی جابجایی و تغییری که در یک لحظه یا آن تقسیم ناپذیر اتفاق افتاده است.
این تبیین کاملا با تبیین فیزیکی ارسطویی- ابن سینایی متفاوت است که در آن حرکت یعنی به فعلیت رسیدن آنچه که بالقوه است. یعنی هر تغییری در نتیجه تمایل آن شی به رسیدن به کمالی است که از آن محروم بوده است. این تبیین از حرکت در راستای غایت انگاری و علت گرایی ارسطویی است و نیز چنانکه می بینیم در تعریف ارسطویی تبیین حرکت کاملا کیفی است و بی نیاز از تبیین ریاضی که اینها شاخص هایی هستند که با فیزیک نیتونی در تضاد هستند. برای درک بهتر مسئله بهتر است به مبانی حرکت در فیزیک نیوتنی نگاهی بیاندازیم. مهمترین شاخص حرکت در فیزیک مدرن عبارتند از:

1-      در فیزیک نیوتنی دلیلی وجود ندارد که برای حرکت علت و غایت غیر فیزیکی در نظر گرفته شود.
2-      در فیزیک نیوتنی تغییرات پیچیده به تغییرات ساده تر و قابل اندازه گیری تجزیه شده و  به شکل ریاضی بررسی می شود.
چنانکه پیشتر گفتیم متکلمان با غایت انگاری و علت گرایی ارسطویی مشکل اساسی داشتند. متکلمان برای حرکت هیچ غایت و علتی جز خواست خداوند در نظر نمی گرفتند. حتی متکلمانی چون غزالی که اتمگرا نبودند هم علیت را رد نموده و نگاه هیوم وار به تغییرات داشتند.**
و حال یک بار دیگر سینماتیک حرکت اتمگرایی را بررسی می کنیم:

1-      اول اینکه هر تغییری که در عالم اتفاق افتاده چیزی نیست جز خلق دوباره اتم های دیگر با عرضی دیگر.
2-      اتمی که عرض مکان بر آن عارض شده را در نظر بگیریم یعنی این اتم در مکان یا حیز 1 در اتم زمان یا لحظه t1 قرار دارد.
3-      در لحظه t2 اتمی که از دید ما منتسب اتم مکان 1 است دیگر نابود شده و اتمی دیگر با عرض مکان یا حیز 2 خلق می شود. از دید ما جابه جایی رخ داده است که می توان در نموداری به شکل زیر ترسیم نمود.

و حال با این نگاه می بینیم که با تفاوتهایی ما حرکت را به شکل سینماتیک مدرن و ریاضی بررسی کرده ایم.
البته تا رسیدن به فیزیک مدرن نیوتنی در قرن هفده شاید می بایست 5 قرن بگذرد و هندسه به تکامل هندسه دکارتی برسد و قطعا متکلمان با خط بطلانی که بر هندسه کشیدند ادامه راه را بر خود بستند که دلایل عقیم ماندن چنین تحولی در جهان اسلام قطعا نیازمند بررسی دقیقتر می باشد.***

*در فیزیک قدیم حرکت تنها جابجایی در مکان نیست بلکه شامل هر نوع تغییر فیزیکی و شیمیایی است.

**غزالی و متکلمان مانند هیوم اعتقاد  داشتند که در نظر گرفتن علت و معلول تنها ناشی توالی حوادث است نه رابطه علی واقعی.

***متکلمان به دلیل اینکه خط را متشکل از اتم ها یا قطعات تجزیه ناپذیر می دانستند معادلی برای اعداد ناصحیح نداشتند و در نتیجه با مشکلات فیثاغورثی روبرو بودند و از آنجائیکه قادر به بنیان هندسه جدید هم نبودند خط بطلان بر هندسه کشیدند. البته در میان تلاشهای بی نتیجه آنها استدلالات قابل توجهی داشتند که به لحاظ فلسفه ریاضی قابل طرح است.

برای پی گیری بهتر رجوع کنید به :
  • معصومی همدانی، حسین،« بحثی در آراء طبیعی فخر رازی»، معارف، دوره اول، فروردین 1365.
  • رساله کارشناسی ارشد این جانب است که به زودی منتشر می شود.
  • مرامنامه من در مطالعه تاریخ علم را بخوانید.


پی نوشت: چنانچه تصویر قابل مشاهده نیست لطفا اطلاع دهید.



۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

اتم گرایی کلام و انطباق آن با برخی مفاهیم فیزیک مدرن3






در بخش قبلی مختصری درباره نظریه فیلسوفان و علل عدم پذیرش آن توسط متکلمان گفتیم و حال به نظریه خود متکلمان که همان اتمگرایی یا اتمیسم است می پردازیم.

بخش سوم: نظریه اتمگرایی کلام و نتایج فلسفی آن

پیش از متکلمان یونانیان و هندیان باستان برای تبیین ساختار عالم به اتمگرایی روی آورده بودند. در مورد اینکه اتمگرایی چگونه وارد جهان اسلام شد اطلاع دقیقی در دسترس نیست و نظریات مختلفی درباره آن وجود دارد. به نظر می رسد اتمگرایی در مراحل اولیه تکوین از اتمگرایی هندی و پس از آن بیشتر از اتمگرایی یونان تاثیر پذیرفته باشد.
لفظ اتم  از واژه یونانی atomus  به معنای تجزیه ناپذیر گرفته شده که عینا به عربی ترجمه شده و جزء لایتجزی نام گرفته است. قبل از شروع بحث باید خاطر نشان سازیم که واژه اتم در گذشته مفهوم وسیعتری را در بر می گرفته است و نه تنها به مفهوم لفظ فعلی اتم که در برگیرنده هر مفهوم مجرد و انتزاعی که قابل تجزیه نباشد نیز بوده است و از این رو در بررسی اتمگرایی باید مشخص کنیم که منظورمان اتمگرایی فیزیکی است یعنی اینکه اجسام متشکل از ماده اند یا اتمگرایی ریاضی که به این مفهوم است که خط ، سطح و هر کمیت قابل اندازه گیری نیز متشکل از اتم ها هستند.
بر این اساس ما در جهان اسلام با نوعی اتمگرایی منحصر به فرد رو به رو هستیم که هم شامل اتم گرایی ریاضی است و هم فیزیکی که پیش از آن سابقه نداشته است. در یونان باستان کسانی چون دموکریتوس که در فیزیک معتقد به اتمگرایی بودند در ریاضیات موافق پیوستگی کمیت های هندسی بودند و در هند باستان نیز اگر چه نشانه هایی در دست است که به گسستگی حرکت اعتقاد داشتند اما هیچگاه وارد بحث های ریاضی نشدند و چالش های هندسی که اتمگرایان ریاضی با آن درگیر بودند روبه رو نشدند.
متکلمان جهان را(چه عالم مادی چه مجرد) متشکل از اتم ها و اعراض می دانستند. اتم ها یا اجزاء لایتجزی فاقد هر نوع ویژگی هستند که به عبارتی دیگر آنها تمیزناپذیرند. تنها در یک لحظه  وجود دارند و در لحظه بعد از بین می روند. خداوند در هر لحظه اتم ها را می آفریند و اتم ها قادر به حفظ بقای خود نیستند و با اراده خداوند دوباره خلق می شوند و نیز به اراده خداوند اعراض در آنها حلول می یابد و صاحب کیفیت می شوند. در حقیقت هر نوع حرکت و دگرگونی حاصل خلق متفاوت اتم ها در هر لحظه است و تنها علت آن خواست خداوند است.
متلکمان بر خلاف قاعده ارسطویی «عرض به عرض قائم می شود» معتقد بودند که چنین چیزی ممکن نیست و نیز اینکه هیچ تقابلی بین وحدت و کثرت وجود ندارد و  بر همین اساس ساختار نظری متفاوتی را ارائه دادند که نتایج فلسفی خواست خود را استنتاج کنند. بدین شکل آنها عامل علیت در توضیح پدیده ها بی اثر کردند و جهانی را به تصویر کشیدند که در هر لحظه خلق می شد پس حادث بود نه قدیم. در این نظام جهان فانی بود نه ابدی و نیز خداوند در جایگاهی جدای از مخلوقات قرار داشت نه علت اولی ارسطویی که از نظر آنها تخفیف جایگاه خداوند بود.
نظریه اتمگرایی متلکمان را می توان در نموداری به شکل زیر ترسیم کرد. برای وضوح روی کلیک نمایید.




برای پی گیری بهتر رجوع کنید به :
  • ولفسن، هری آسترین، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدی،چاپ اول 1368.
  • معصومی همدانی، حسین،« بحثی در آراء طبیعی فخر رازی»، معارف، دوره اول، فروردین 1365.
  • ایزوتسو، توشیهیکو، خلق مدام در عرفان اسلامی و آیین بودایی ذن، ترجمه شیوا(منصوره) کاویانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1374.
  • هیث، سرتامس لیتل، تاریخ ریاضیات یونان، ترجمه احمد آرام، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول 1381،
  • Pines, Shlomo, STUDIES IN ISLAMIC ATOMISM, Translated from German by Michael Schwarz, The magnes Press, 1997. 
  • مرامنامه من در مطالعه تاریخ علم را بخوانید.
پی نوشت: در صورتی که تصویر دیده نمی شود لطفا اطلاع دهید.

ادامه دارد...



      ۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

      مصاحبه با استاد اکرمی:حیات مصنوعی خطرناکتر از بمب هسته ای و نوید بخش تر از هر دستاورد علمی دیگر


      حیات مصنوعی خطرناکتر از بمب هسته ای و نوید بخش تر از هر دستاورد علمی دیگر


      خط خبر دانش شهر : اعلام خبر دستیابی به فناوری ایجاد نمونه مصنوعی از حیات، تا حدی در جهان علم و فلسفه بازتاب داشته است که با وجود گذشت یک هفته هنوز از تب و تاب آن کاسته نشده است. خط خبر دانش شهر در گفتگویی با دکتر موسی اکرمی مدیر گروه فلسفه علم دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، ابعاد گوناگون این خبر را  مورد بررسی قرار داده است. از دکتر موسی اکرمی ده ها مقاله و کتاب به زبان های فارسی انگلیسی به چاپ رسیده است. شما می توانید مختصری از سوابق و فعالیت های دکتر اکرمی را در اینجا بیابید.
      توضیح: به منظور حفظ ادبیات خاص دکتر اکرمی خط خبر دانش شهر از هر گونه ویرایش متن گفتگو خودداری کرده است.
      خبر تولید حیات مصنوعی را از دیدگاه یک پژوهشگر فلسفه علم چگونه ارزیابی می کنید؟
      پاسخ: من این خبر را در چارچوب انتظاری که از علم می توان داشت، مثبت ارزیابی می کنم.
      -
      در مقایسه با واکنش های سریع واتیکان و دیگر ادیان، چرا جامعه دینی شیعی در مقابل حیات مصنوعی، شبیه سازی و از این قبیل تحقیقات موضع گیری نمی کند؟
      پاسخ: باید از نمایندگان خود این جامعه پرسید. من “حدس” هائی می زنم که چه بسا “ابطال” شوند.
      -
      چرا مانند کاتولیک ها مباحثی مثل دخالت در کار خدا را از سوی علمای اسلامی مطرح نمی شود؟
      پاسخ: باز هم باید از خود “علمای اسلامی” پرسید. اما تا آنجا که من با آثار یک “عالم اسلامی” مانند مرحوم آقای مطهری آشنا هستم، کسی مانند ایشان این ” تولید حیات مصنوعی” را نه “دخالت در کار خدا” بلکه مثلاً بهره گیری از “قوانین طبیعت” که آفریدۀ خدا هستند می داند.
      -
      اگر بتوان در آزمایشگاه از چند مادۀ شیمیایی در کنار هم سلول جاندار تولید کرد، طرفداران دیدگاه های مکانیستی و همچنین فلسفه ذهن یا اصولا چه کسانی از این مساله خرسند خواهند شد؟
      پاسخ: این گونه “تولید سلول جاندار” تولیدِ آزمایشگاهیِ دی. ان. آ. بر پایۀ علم به ساختار مولکولیِ آن و قرار دادن آن در شرایط مناسبِ تکثیر و رشد است. این البته می تواند تأیید کنندۀ دیدمان “فیزیکی گرایی” [/ "فیزیکی انگاری" / "فیزیک گرایی" / "فیزیکالیسم"] باشد. که پیامد های مهمی برای همۀ حوزه های معرفتی فوق خواهد داشت. این دیدمان همواره باورمندانی داشته است و اینک گواه درخشانی در تأیید نگرش خود دارند.
      -
      آیا این خبر نظریه تحویل حیات و روح و جاندار بودن به کارکرد جسم و اندام به جای حلول روح الهی و دمیدن روح از سوی خدا را تقویت می کند؟
      پاسخ: دانشمندان با این عمل نشان داده اند که می توانند ساختارِ مادی ای را در آزمایشگاه پدید آورند که حامل حیات شود. یعنی نشان داده شده است که اگر ساختار مادی قابلیت حیات پیدا کند ویژگی های زیستی را نشان خواهد داد و زنده می شود. این دیگر مهم نیست که این ساختار مادی ویژۀ مستعد حیات به گونه ای طبیعی تولید شود یا به گونه ای مصنوعی. اما اگر کسی به خاستگاه الوهیِ عروض یا ظهور حیات باور داشته باشد هنوز می تواند از برنهاد خود دفاع کند. مثلاً با نگرشی صدرایی به شما بگوید این نشان دهندۀ جسمانیة الحدوث” بودن “روح” است. یا ممکن است یک نفر با تمسک به فراآیی (supervenience) به شما بگوید هرگاه سامانه ای مادی با ویژگی های الف و ب و پ و… پدید آمد حیات “فراآیه” (supervenient) ای است که بر این “فروآیه” (subvenient) فراآیی دارد. این چنین فردی می تواند هنوز به خاستگاهی فرامادی برای فراآیه ای چون حیات باور داشته باشد. هر پاسخ دهیِ مخالفی شیوۀ دیگری را نیاز دارد.
      -
      مفهوم حرکت جوهری در نظریات ملاصدرا آنجا که روح را محصول تکامل جسم می داند و روح را با پیشرفت جسم در رشد می بیند با این کشف تقویت می شود؟
      پاسخ: همان گونه که در پاسخ به پرسش پیشین گفته شد، این پدیده می تواند دست کم با نیمی از برنهاد صدرایی “جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاءسازگار باشد، البته به شرطی که وجود روح چونان هستومندِ عهده دارِ حیات، پذیرفته شود. اگر کسی به هر دلیل وجود روح را نپذیرد به حدوث روح از خاستگاه جسمانی نیز باور نخواهد داشت. پس از پذیرفتن روح و باور به خاستگاه جسمانی آن، بقای آن موضوع دیگری است که شاید به آسانی پذیرفته شود و شاید هم پذیرفته نشود. به هر روی پذیرش آن بر پایۀ علم نخواهد بود و نیازمند پذیرفتن دلیل از حوزه ای غیر علمی است.
      -
      در ارتباط علم و سیاست، با نگاهی به آنچه در مورد بمب هسته ای(اتمی) روی داده است، آیا ادامه این تحقیقات را مخاطره آمیز پیش بینی می کنید؟
      پاسخ: بی گمان. نه تنها دولت ها تلاش می کنند چنین دانش-فنی را در راستای خواست های سیاسی و اقتصادی خود در عرصۀ ملی و جهانی به خدمت گیرند، بلکه گروه های تروریستی نیز خواهند کوشید بدان دست یابند و در چارچوب اهداف خود به کار برند. بی گمان همۀ اشخاص حقیقی و حقوقی ای که خود را در برابر انسان و طبیعت مسئول می دانند باید ضمن خوشامد گویی به چنین دستاوردی در پی چاره جویی برای مهار و کسب اطمینان از بهره گیریِ در خور و سنجیده از آن باشند. در آینده، همگام با گسترش این دانش-فن شاهد پدیدآییِ نهاد های گوناگونی از سوی گروه ها و جمعیت های گوناگون خواهیم بود. جریان هائی در دولت ها و گروه های غیردولتی در پی بهره گیری نادرست از آن خواهند بود. از این رو مخالفان و دیده بانان گوناگونی شکل خواهند گرفت. اگر این تیغ در کف زنگی مست قرار گیرد چه بسا خطرناک تر از سلاح هسته ای باشد. از این رو همۀ آگاهان و نخبگانِ نیکخواه باید با حساسیت بیشتر مراقب هر گونه بدکرداری در این زمینه از سوی هر شخص حقیقی و حقوقیِ دولتی و غیر دولتی در هر کشور با هر گونه توجیه سیاسی و اقتصادی و دینی و اخلاقی و…باشند. 
      پی نوشت: این مطلب از سایت استاد گرفته شده.