سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

شعر: آغاز از پابلو نرودا

آغاز

به آرامي آغاز به مردن مي کني / اگر سفر نکني / اگر چيزي نخواني،

اگر به اصوات زندگي گوش ندهي / اگر از خودت قدرداني نکني.

به آرامي آغاز به مردن ميکني / زمانيکه خودباوري را در خودت بکشي / وقتي نگذاري ديگران به تو کمک کنند

به آرامي آغاز به مردن ميکني / اگر برده عادات خود شوي / اگر هميشه از يک راه تکراري بروي...

اگر روزمرگي را تغيير ندهي / اگر رنگهاي متفاوت به تن نکني / يا اگر با افراد ناشناس صحبت نکني

تو به آرامي آغاز به مردن ميکني / اگر از شور و حرارت / از احساسات سرکش / و از چيزهايي که چشمانت را به درخشش واميدارند / و ضربان قلبت را تندتر مي کنند / دوري کني...

تو به آرامي آغاز به مردن ميکني / اگر هنگاميکه با شغلت، يا عشقت شاد نيستي، آنرا عوض نکني / اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نکني / اگر وراي روياها نروي / اگر به خودت اجازه ندهي / که حداقل يکبار در تمام زندگيت / وراي مصلحت انديشي بروي....

امروز زندگي را آغاز کن!

امروز مخاطره کن!

امروز کاري بکن!

نگذار که به آرامي بميري...

شادي را فراموش نکن!

پابلو نرودا

هیچ نظری موجود نیست: