سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

زبان عربی زبان علم گذشته ما 2


حال می خواهیم  بپرسیم:

پرسش دوم: چرا زبان عربی زبان علم در زمان خود شد؟

همانطور که گفتیم می خواهیم فارغ از وابستگی های مذهبی به این مسئله بپردازیم، اما پیش از آن باید به چند نکته توجه کنیم:
1-      زمانی که علم در جهان اسلام به بلوغ خود رسید بعد از قرن 3-4 هجری بود که جلال و جبروت عباسیان رو به اضمحلال رفته بود و حکومت های خودگردان فارس و ترک بسیاری شکل گرفته بودند و یا در حال شکل گیری بودند و حضور اعراب در ایران بسیار کمرنگ شده بود و دانشمندان ما امکان این را داشتند که به زبان فارسی بنویسند و چنانکه اشعار و آثار ادبی خود را به فارسی می نوشتند و اینکه کتابهایی به فارسی داشتند اما این کتابها اغلب دایرة المعارف وار است نه حاوی استدلالات و محاسبات دقیق و در موارد دقیقتر به طور قطع ترجیح می دادند که به عربی بنویسند پس اجبار یا جوی که دانشمندان را مجبور کند که به عربی بنویسند در کار نبوده است.
2-     اگر  زبانی  قادر به تامین محتوایی که می خواهد بیان کند نباشد به مرور زمان کنار می رود و زبانی دیگر جایگزین می شود و یا تغییر می کند، اگر زبان عربی تنها به دلیل عوامل خارجی در مراکز علمی غیر عربی رایج شده بود قطعا ده قرن نمی پایید، آنهم در شرایطی که ایران زیر سلطه اقوام دیگر مثل ترک و مغول رفته بود، پس می بایست زبان علمی ترکی یا مغولی می شد.
3-      نباید فراموش کرد زبان برای زندگی بشری یک وسیله است، بسته به اینکه در جامعه چه چیزی اولویت دارد پیش می رود، همانطور که امروزه که با ورود تکنولوژی غرب ناچار به پذیرش عناصر زبانی آنها هستیم. در جامعه ای که فرهنگ علمی حاکم باشد، برای اهل علم تبادل علمی در اولویت قرار می گیرد نه حفظ اصالت زبانی و برای دانشمندان آن زمان ما حفظ ارتباط با دیگر مراکز علمی جهان اسلام مهم بوده است، از این روست که آنها مرتب سفر می کردند و نیاز داشتند که با زبان مشترکی با دیگر دانشمندان غیر فارس ارتباط برقرار کنند و از منابع قبلی سود جویند. (امیدوارم مخاطبان درجه آگاهی لازم را داشته باشند و ادعا نکنند که تمام دانشمندان آن روزگار ایرانی بودند.)
و حالا اصل مطلب که مجبوریم چند قدم عقب برویم و به یونان سری بزنیم:

 بن بست علمی در یونان باستان

تاریخ علم همیشه فراز و فرود بسیاری دارد، در لحظاتی به اوج می رسد، تحولات بزرگی رخ می دهد و در لحظاتی دچار رکود می شود و قادر نیست که گامی به جلو بردارد و تنها در خود می تند و مسائل فرعی می زاید. عوامل زیادی در پیشرفت یا رکود علم تاثیر دارد که می تواند خارجی باشد یا داخلی. عوالی خارجی عواملی هستند مثل جنگ و صلح، باز یا بسته بودن جامعه و امکان یا عدم امکان  تبادل و تعامل بین جوامع و فرهنگ ها .
اما عواملی که کمتر در مورد آن بحث شده عوامل داخلی خود علم هستند. گاه علم در درون خود به بن بست می رسد و گاه در مسیری می افتد که مسائل جدید رو می شوند و مسیر حل آنها نیز هموار می گردد.  قطعا این عوامل مستقل از عوامل خارجی که ابزارهای علمی را تدارک می بیند نیست.
به طور خاص ریاضیات در یونان باستان به بالاترین مرتبه ای که می توانست رسیده بود، ارشمیدس توانسته بود که سطح پوشاننده یک مارپیچ را حساب کند کاری که امروزه برای دانشجویان ریاضی بدون دانستن حساب دیفرانسیل انتگرال غیر ممکن می نماید اما یونانیان آن را بدست آورده بودند با روشی هندسی محض موسوم به افناء که می توان گفت که پدر حساب دیفرانسیل انتگرال است با خلاقیتی غیر قابل تصور که تنها وقتی قابل تصور می شود که مانند سایر مورخان نام تمدن یونان را معجزه یونان بدانیم! اما یونانیان در آن قله ای که رسیده بودند ایستادند. گرچه عللی چون اشغال یونان توسط رومیها و غیره آورده می شود اما بیشتر مورخان علم معتقدند حتی اگر رومیها یونان را اشغال نمی کردند علم دیگر قادر نبود بیش از آن به جلو رود. در علوم تجربی برای نبود ابزاری مثل ذره بین و غیره و اما در ریاضی:
ریاضیات در یونان کلامی بود مثلا نمی گفتند 2* 2 = 4 می نوشتند دو ضرب در دو می شود چهار.  و یا معادله 2x+4 =5 را می گفتند آنکه دو برابرش به اضافه چهار واحد 5 خواهد بود.
وقتی ریاضیات کلامی باشد وابسته به زبانی می شود که در قالب آن بیان می شود و حالا تصور کنید که این اعداد در نظام دهدهی نباشند! در نظام شصت شصتی و با عدد نویسی پیچیده یونانی ها هم همراه باشد. یعنی یک معادله ساده که امروز  به وسیله نماد ها تبدیل به یک نیمه خط می شود، شاید در یک صفحه نوشته می شد.
و حالا چه نبوغی و حضور ذهنی نیاز بوده  که یک عملیات ریاضی با معادله یک صفحه ای پیش رود!!!!  در واقع هر آنچه یونانیان انجام داده بودند شاهکار و غیر قابل باور بوده است و دو مشکل اساسی ریاضیات یونان یعنی کلامی بودن و نظام شمارش آنها پیشرفت بیشتر آنها را سد کرده بود و به همین دلیل است که پیشرفت یونانیان بیشتر در هندسه اقلیدسی بوده و در جبر هرگونه پیشرفتی تقریبا غیر ممکن بوده است کاری که برای مسلمانان ممکن شد. 

دلایل پیشرفت ریاضیات و علوم انتزاعی در قالب زبان عربی

پیش از هر بحثی ای این نکته را در پرانتز داریم که نظام دهدهی و عدد صفر هندی که توسط خوارزمی وارد ریاضیات یونانی شد خود یک نقطه عطف و یک انقلاب در ریاضی بود که در جای خود بسیاری از موانع را برداشت اما نکته دیگر ویژگی زبان عربی بود که کمتر به ان توجه شده است.
زبان عربی یک زبان سامی است ودارای دو ویژگی می باشد:
1-       به خلاف زبانهای هند-اروپایی یا آریایی ساخت کلمات بر اساس اوزان است یعنی کلمات دارای یک نظم موسیقایی می باشند.
2-      در زبانهای سامی فعل ربط وجود ندارد و  نیز به دلیل مشتقات بسیار از توضیحات در جمله کاسته می شود. این ویژگی ها باعث می شود که بیان موجزتر و کوتاه تر شود. یعنی اینکه یک مطلب واحد در زبان عربی با کلمات کمتری نسبت به زبانهای آریایی بیان می شود.
حال برگردیم به مشکلی ریاضیات کلامی ای که در یونان وجود داشت. ریاضیات تا زمان دکارت کلامی بود و این مشکل در دوره اسلامی حل نشد اما حداقل معادله یک صفحه ای با نظام دهدهی و زبان عربی تبدیل به معادله دو- سه خطی شد که بسیار کوتاه تر و در نتیجه عملیات ریاضی آسان تر شد و همین بود که مسلمانان قادر بودند در جبر و مثلثات پیشرفت کنند کاری در یونان باستان غیر ممکن بود.
و این نه تنها در ریاضیات که در همه شاخه های علمی که با منطق و استدلال سر و کار داشت صادق بود. با زبان عربی جملات کوتاه تر و دارای هارمونی و نظم موسیقایی می گشتند که قیاس و استنتاج را آسانتر نموده بود که خود برداشتن یک گام به سمت ریاضیات نمادین و منطق صوری جدید بود. 
البته زبان عربی در زمان خود کمک بزرگی برای رباضیات بود تا اینکه معادلات به زبان عربی هم تبدیل به یک صفحه شد و دیگر تنها نمادهای دکارتی راه نجات بود.
پس همچون پیشینیانمان که با وسعت نظر، تنها پیشرفت و حرکت رو به جلو را در نظر داشتند، ما نیز با تعصبات کور و نژادپرستانه جهانمان را کوچک و تنگ نکنیم. امروز دیگر ریاضی و منطق با x وy و هزاران نمادی که به خدمت گرفته اند نیازی به هارمونی زبان عربی ندارند اما ما برای شناختن ریشه های کهن سرزمینمان و درک و تحسین بلوغ فکریشان نیاز داریم که مبانی اولویه زبان عربی احاطه داشته باشیم. 
پی نوشت ها:  
خیلی دوست داشتم که قسمتهایی از استدلالات منطقی- ریاضی به زبان عربی را اینجا بیاورم و با معادلشان در دیگر زبانها مقایسه کنم اما متاسفانه در حال حاضر دور از وطن و کتابها و جزواتم هستم و برایم هم مقدور نیست که درحال حاضر در کتابخانه های اینجا جستجو کنم، اما قول می دهم که در آینده جبران کنم. 

 این مقاله بدون ارجاع است یعنی فاقد اعتبار اما حق برداشت یا کپی از این مقاله محفوظ و منوط به اجازه است.

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

زبان عربی، زبان علم گذشته ما 1

معمولا افراد وقتی وبلاگ نویسی می کنند یک مرامنامه می نویسند و توضیح می دهند که بر چه نگاه و دیدگاهی تاکید دارند. برای این وبلاگ  هم شاید خیلی دیر باشد اما باید اول توضیح بدهم که همّ و غم من ترویج و تمرین نگاه علمی و پرهیز از هر نوع قضاوت احساسی درباره مقولات بنیادی جامعه خودمان است که البته شامل شخص خودم هم می شود. همین قضاوتهای احساسی است که باعث می شود هر روز و هر لحظه در مسائلی که درگیر آن هستیم دچار افراط و تفریط شویم و قادر به تجزیه و تحلیل منطقی مسائلمان نباشیم.
 بین این ایمیل هایی که  هر روز فله ای بدستم می رسد مدتی است پشت سر هم ایمیل هایی از گروه های افراطی پان ایرانیسم دریافت می کنم، از آنهایی که اگر چه ظاهرا فارسی است اما نیاز به فرهنگ لغت داشتم تا بفهمم که چه می گویند. لب کلام این بود که اصلا ما چرا باید زبان عربی یاد بگیریم و اگر دستشان می رسید احتمالا ابن سینا و ابوریحان را کتک می زدند که چرا به زبان عربی کتاب نوشته اند. و یا این را نشان از زبون بودن ایرانی می دانستند که صرف و نحو برای زبان عربی تدوین کرده باشند*.  من می خواهم وارد دو بحث بشوم 1- آیا نیاز داریم که عربی یاد بگیریم و 2- چرا گذشتگان ما عربی یاد گرفتند و علی رغم فارس بودنشان، کتابهایشان را به عربی نوشتند با وجودی اینکه اشعارشان را به فارسی گفته بودند، دلیل و اهمیت آن در چه بوده؟ فارغ از وابستگی های مذهبی که به زبان عربی داریم، یعنی فرض می گیرم که ما اصلا مسلمان نبوده و نباشیم...

پرسش اول: آیا ما نیاز داریم که عربی یاد بگیریم؟

هر عقل سلیمی یاد گرفتن زبان ملتهای دیگر نفی نمی کند. یاد گرفتن زبان ملل دیگر به طور قطع دریچه ای برای فهم دیگران است که نتیجه آن گسترش دنیای خودی است و این وسط مللی که با آنها بیشترین کنش و واکنش را داشته ایم و داریم، ارجحیت دارند و به نظر من نه تنها عربی بلکه بسیار ناپسند است که ما فارسی زبانان امروزه آذری- ترکی یا کردی بلد نیستیم در حالیکه ایرانی واحد را مطالبه می کنیم اما زبان نزدیک به نیمی از هموطنان خود را نمی دانیم!** پس به خودی خود یادگرفتن زبان عربی مانند یادگرفتن هر زبانی در جای خود مورد نیاز است.
اما می رسیم به این بحث که آیا می توان منکر شد که برای درک میراث فرهنگی مان، یعنی ده قرن تاریخ علم و فلسفه، نیاز داریم تا زبانی را یاد بگیریم که خلوارها کتاب از گنجینه تاریخیمان به این زبان نگاشته شده است  و به همین دلیل است که در مدارس اروپایی یادگیری یکی از زبانهای لاتین یا یونانی باستان اجباری است، هرچند که این زبانها امروز مرده اند و در اغلب موارد زبان آن کشورها هم نبوده و یادگیری آنها نیاز است چراکه صرفا زبان علم گذشته بوده اند و زبان عربی هم به طور قطع یکی از دو زبان علم در قرون وسطی است*** همانگونه فارسی ما برای قرن ها زبان شعر و ادبیات دیگر ملل غیر فارس بوده است و این نه فقط به دلیل مسائل سیاسی آن روزگار، که به دلیل ویژگی خود آن زبان نیز هم هست.  
البته افرادی که منکر نیاز به مطالعه تاریخ علم و فلسفه اند، پیشاپیش از هر بحثی فارغند!  خطاب من به آنهایی است که ادعای روشنفکری و فیلسوف بودن را دارند و این را می دانند که باید علم گذشته را شناخت.  چراکه امروز بر بنایی زندگی می کنیم که ستونهایش در گذشته پی ریخته شده. دانش آنها هم در حدی هست که بدانند علم و فلسفه مرز و نژاد نمی شناسد و میراث علمی بعد از اسلام میراث عربی نیست که بخواهند نفی اش کنند، ایشان از قماشی هستند که ساعتها بحث می کنند و قلم می فرسایند تا اثبات کنند که مثلا ابن سینا آباء و اجدادش فارس بوده، نه ترک و عرب! و همین افراد، اگر هر یک از نسخه های خطی توسط قاچاقچیان به خارج برود، داد و فغان می کنند اما احساس نیاز نمی کنند که این حجم عظیم علم و معارف باید فهمیده شود؟!
اگر ما واقعا می خواهیم وارث ابن سینا باشیم نیاز نداریم ثابت کنیم پدر و مادرش فارس بوده اند اول باید قادر به فهم معارف او باشیم و خیلی واپس مانده ایم اگر هنوز نفهمیده ایم فرهنگ و تمدن با تفاهم و تبادل بین نسلها به ارث می رسد نه از طریق نژاد!
و اما پرسش دوم که بحثی است تخصصی به پست بعد موکول می کنم. 

ادامه دارد... 

*صحت و سقم این مسئله را نمی دانم فقط شنیده ام.
**دوستم مطلب جالب و تامل برانگیزی در این باره دارد بد نیست که بخوانید. تحت عنوان زبان سوئیسی
***شاید این سوال پیش آید کدام علم و فلسفه قرون وسطی، به پست قبلی ام درباره اهمیت فلسفه علم در قرون وسطی مراجعه کنید.

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

شوخی نیست که یک ملت هر ساله حدود سیصد هزار نفر از افراد خود را کشته یا مجروح کند

ایمیلی بدستم رسید که بسیار متاثرم کرد و گرچه ربطی به موضوع این وبلاگ ندارد اما وظیفه خودم دانستم به عنوان یک رسانه هر چند ناچیز مسئله را حداقل به خودم گوشزد کنم. چیزی که تک تک ما از آن آگاهیم اما...
کافی است هر ایرانی فقط برای یک هفته به کشورهای دیگر سفر کند و با همه وجود آرامش و امنیت و نظم را در خیابان ها ببیند و همه وجودش پر تاسف نشود که چیزی را که به این سادگی می توان بدست آورد را ما کجا گم کرده ایم؟!

متن ایمیل:
شوخی نیست که یک ملت هر ساله حدود سیصد هزار نفر از افراد خود را کشته یا مجروح کند چون دارد به سر کار، مهمانی، خرید و یا مسافرت می‌رود. تنها در دوران پس از انقلاب، لااقل 700 هزار قبر برای کشته‌های رانندگی حفر شده و دست کم 15 میلیون نفر مجروح شده‌اند که تعدادی از آنان باید باقی عمر را بر روی تخت و یا ویلچر بگذرانند... 
همه قشرها از وزیر، وکیل و استاد دانشگاه گرفته تا ورزشکار، بازیگر، کارمند و کارگر هر از چندگاهی به سوگ یکی از همکاران خود می‌نشینند. مثل بسیاری از ما، شاید این از دست رفتگان مانند مرحوم کریمی راد وزیر دادگستری، مرحوم آیدین نیکخواه بهرامی و مرحومه خانم گلدره گمان نمی‌کردند جان خود را در یک تصادف ناگهانی از دست بدهند.
  http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/7/11/17596_729.jpg
 
به راستی ما را چه شده است که یکی از بی فرهنگ ترین مردم دنیا در رانندگی از آب درآمده ایم به طوری که در کنار معرفی جاذبه‌های گردشگری در ایران، «هشدار جدی نسبت به رانندگی خطرناک ایرانیان» یکی از بخش‌های جدایی ناپذیر کتابچه‌های راهنمای جهانگردان است؟ مگر ما چگونه رانندگی می‌کنیم که فیلم رانندگی و نیز نحوه عبور عابران در ایران، تبدیل به یکی از انواع کلیپهای پربیننده و خنده‌دار در اینترنت با صدها هزار بیننده شده و آبروی «ایرانی» را یکجا به حراج گذاشته‌ایم؟ هر چه هست ما اصلاح ناشدنی نیستیم و الاّ ایستادن خودروها در پشت خط عابر پیاده و نیز بستن کمربند ایمنی، امروز در میان ما فراگیر نشده بود...
 
به نظر می‌رسد یک عامل اساسی که چنین ما را گرفتار کرده، این است که در ایران اساسا از ابتدا کلمه «رانندگی»، غلط معنا شده است...

رانندگی در دنیا یک امر «جمعی» است ولی در ایران یک امر «فردی» تلقی می‌شود. رانندگی در ایران یعنی «می خواهم خودم را با خودرو به مقصدم برسانم». پس رانندگان دیگر، «رقیب» من هستند و من نباید از رقبا عقب بمانم...هر فضای خالی که پیدا شد باید زودتر از دیگران آن را پر کنم. 
چنین است که رانندگی ایرانی یعنی «چپاندن خودرو یا موتور در اولین فضایی که خالی می‌شود»؛ یعنی «رفتن از هر مسیر ممکن نه از مسیر تعیین شده»؛ حاصل این نوع رانندگی چنین تصویری است: 

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

درسهایی از الکساندر دوما



Marche deux heures tous les jours, dors sept heures toutes les nuits; Couche-toi dès que tu as envie de dormir ; Lève-toi dès que tu es éveillé.
هر روز دو ساعت پیاده روی کن،  شبها هفت ساعت بخواب؛ هر وقت خوابت می آید دراز بکش و به محض اینکه بیدار می شوی از جا برخیز.
Ne mange qu’à ta faim, ne bois qu’à ta soif, et  toujours sobrement.
تا گرسنه نشدی نخور، تا تشنه نبودی ننوش و همیشه خوددار باش.
Ne parle que lorsqu’il le faut; n’écris que ce que tu peux signer; ne fais que ce que tu peux dire.
تا نباید حرف نزن، ننویس اگر نمی توانی امضایش کنی، نکن اگر نمی توانی بازگویش کنی.
N’oublie jamais que les autres comptent sur toi ; et que tu ne dois pas compter sur eux.
و آنان که به تو وابسته اند را فراموش نکن و اینکه تو نباید به آنها وابسته شوی.
N’estime l’argent ni plus ni moins qu’il ne vaut: c’est un bon serviteur et un mauvais maître.
برای پول، نه بیشتر و نه کمتر از آنچه می ارزد بها مده که خدمتکاری خوب و سروری بد است.
Pardonne d’avance à tout le monde, pour plus de sûreté; ne méprise pas les hommes, ne les hais pas davantage et n’en ris pas outre mesure plains-les.
پیشاپیش همه را ببخشای تا در امان باشی، کسی را تحقیر مکن و از کسی هم کینه به دل نگیر و به  کسی هم بیش از حد نخند و دلسوز دیگران باش.
Efforce-toi d’être simple, de devenir utile, de rester libre.
تلاش کن که ساده باشی، سودمند باشی و آزاد بمان...
Alexander Dumas
با کمک از ترجمه دکتر محمد تقی غیاثی