سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

هانری کربن و اسلام ایرانی

دیروز در دانشگاه لیون در سمیناری شرکت کردم که به بررسی تفکر هانری کربن در چارچوب آموزه های هگل می پرداخت و در این بین به طور خاص این کلمه اسلام ایرانی، اسلامی که در اشعار فارسی منعکس شده دائم به گوش می خورد. اسلام مترقی و بر محوریت عشق و دوستی و کمال گرایی! چند سال پیش هم شاهد برنامه ای از شبکه 4 سیما بودم که ویژه هانری کربن بود، با حضور اساتیدی مثل دکتر دینانی و دکتر اعوانی... با خودم فکر می کردم که تفاهم و گفتگو بین تمدن ها و تفکر ها به  نتایج عظیم و گرانقدری می انجامد اگر شاخ و شانه کشیدن ها رها وبه جایش دست های دوستی دراز شود. دلم پر از حسرت شد...پر از حسرت!

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

کارناوال آوریل، وداع با زمستان در فرانسه

این مراسم چیزی مثل چهارشنبه سوری ماست، به طور نمادین بعد از اینکه زمستان تمام می شود عروسکی از هیزم درست می کنند و آن را می سوزانند و به این شکل از زمستان خداحافظی می کنند. البته الان این مراسم تبدیل جشنی برای بچه ها شده:


البته من این پست را برای معرفی این جشن ننوشتم، چیزی که بیشتر توجه ام رو جلب کرد مسئله سوزاندن عروسک بود، آتش نشانی دور تا دور عروسک را به شعاع ده متری نواری نصب کرد تا کسی به عروسک نزدیک نشود، همه نیروهای آتش نشانی در حالت آماده باش قرار گرفتند، فقط مامور آتش نشانی اجازه داشت که عروسک را آتش بزند، من از این همه بساط انتظار یک آتش بزرگ را داشتم و بعد دیدم این همه داد و قال برای یک آتش کوچک بوده که شاید کمی بزرگتر از آتشی باشد که  ما برای یک  منقل اسفند درست می کنیم. فهمیدم که شاید منشا جشن چیزی شبیه چهارشنبه سوری ما باشد اما امروزه از نظر حفاظت و امنیت هیچ شباهتی بهم ندارند!!!