سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

رونمایی کتاب"فانوسی پشت پرده های بنفش"


اولین مجموعه داستان خانم مهستی محبی با عنوان :«فانوسی پشت پرده های بنفش» توسط انتشارات سخن گستر و با همیاری گروه «این روشنای نزدیک» منتشر شد و در روز بیست و دوم اردیبهشت در نمایشگاه بین المللی کتاب در تهران رونمایی خواهد شد.



 

سال گذشته بر حسب اتفاق وبلاگ مهستی محبی را دیدم و از خواندن داستانی از ایشان حیرت زده شدم. از آنروز کمتر روزی شده که به این وبلاگ سر نزنم و امروز هم که خبر مسرت بخش چاپ اولین کتابش را شنیدم بسیار خوشحالم. خواندن این کتاب را از دست ندهید.
دز همین رابطه: جدال بی امان هویت یابی زنانه در تحلیلی بر داستان های مهستی محبی


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

اتم گرایی کلام و انطباق آن با برخی مبانی فیزیک مدرن 1

پست قبلی مقدمه ای بود برای اینکه می خواستم وارد سلسله مباحثی در تاریخ و فلسفه علم بشوم و در حقیقت قصدم این بود که با آن مقدمه موضع خودم را در مورد مسائل تاریخی بیان کرده باشم. تاکید کرده باشم که قرار نیست این مباحث در راستای تبلیغ و جهت گیری از مرام و مکتبی باشد، و صرفا می خواهیم فارغ از حواشی، تماشاگر ذهن جستجوگر گذشتگان باشیم:

بخش نخست: سیطره ارسطویی در قرون وسطی و جبهه متکلمان
معمولا وقتی حرفی از علم در جهان اسلام می شود فورا نام  دانشمندانی چون فارابی و ابن سینا و...به ذهن می آیند، بدون توجه به اینکه این دانشمندان همگی به لحاظ تاریخ علم و فلسفه در مکتب دانشمندان ارسطویی قرار می گیرند و به قولی حکیم محسوب می شوند. با تمام اصالتی که در نظریات این بزرگان وجود دارد زیر بنای نظری آنها بر پایه حکمت مشاء است، یعنی مکتب ارسطو. فلسفه ارسطویی در سراسر قرون وسطی سلطه خود را در جهان علمی گسترانده بود که سرزمین های اسلامی هم از این حیث مستثنی نبودند. همچنین علم فیزیک که تحت عنوان فلسفه طبیعی، شاخه ای از فلسفه به شمار می رفت، نیز برمبنای عقاید ارسطویی  پیش می رفت. لازم به ذکر است که قرون وسطی گرچه در ذهنیت عموم دوران تاریک علمی است، اما از نظر فیلسوفان علم این دوره معمای بزرگی است که باید از آن سر درآورد. دوره ای که بزرگترین تحول در بینش فلسفی نسبت به مبانی علمی بوجود آمده، در همین دوره است که چارچوب های فکری به سمتی هدایت شده که فیزیک ارسطویی تبدیل به فیزیک نیوتنی در قرن هفدهم شود. در همین دوره است هندسه اقلیدسی، هندسه ای که فقط با استدلال پیش می رود تبدیل هندسه دکارتی می شود و با معادله جبری همراه می شود، و هندسه هایی می آیند که اجازه می دهد که دو خط موازی بهم بپیوندند،  تحولی که در علم بسیار کوچک می نماید اما در فلسفه علم بسیار بزرگ! چراکه چارچوبی در ذهن شکسته و بشر راه شناخت جدیدتر وسبک دیگری  را برای اندیشیدن  آزموده و حال برای درک این فرآیند پیچیده باید به دقت به جریان غالب نگریست و بررسی کرد که کجا سدی یا مانعی جلوی این جریان ساخته شده، هرچند که این سدها و موانع ضعیف و سست بوده اند و توان مقابله با جریان غالب را نداشته اند.
به عبارتی دیگر، برای بفهمیم چگونه جریان غالب قدرت خود را از دست داده، باید نظریات مخالف مطرح شده را با جدیت بررسی کنیم هر چند که شاید این نظریات در زمان خود در برابر نظریات غالب آن روزگار مغلوب شده اند. چراکه در نهایت برآیند همه این تلاش هاست که به آن تحول بزرگ ختم می شود. پس اینجا روشن می شود چرا هر بارقه ای که شک در فلسفه ارسطویی برانگیزد درخور توجه است.
بی شک فعالترین حرکت علمی در قرون وسطی در جهان اسلام رخ داده، هر چند که علم ارسطویی پر قدرت بر اریکه نشسته بود، گروه دیگری بودند که ارسطویی نمی اندیشیدند که معمولا یا نامی از ایشان برده نمی شود و یا به لحاظ علمی توجه ای به آنها نمی شود، این گروه متکلمان اسلامی بودند که غالبا اتمگرا یا اتمیست بودند که به دو گروه متکلمان معتزلی و اشعری تقسیم می شوند. متکلمان معتزلی و اشعری از مهمترین جریانات فکری ای هستند که عقاید غیر ارسطویی داشتند و در جدالی که با فیلسوفان به پا کردند بحث های اصیلی  را ارائه دادند که مصداقی از همان بارقه هایی است که برای درک بهتر تحولات علمی  قرون وسطی باید بررسی شوند.
متکلمان معتزلی در قرن دوم هجری در راستای عقاید کلامی خود که ریشه در باورهای مذهبی و برداشت آنها از قرآن* داشت از ابتدا به اتمیسم یا اتمگرایی روی آوردند و پس از آنها نیز متکلمان اشعری با همه تفاوتهای نظری که با معتزلیان داشتند راه ایشان را در اتمگرایی ادامه دادند، باورهای متکلمان بر چهار اصل استوار است:
1-     حدوث جهان
2-     انکار علیت
3-     تباین خالق و مخلوق
4-     انکار وحدت وجود**
در بحث بعدیمان خواهیم دید که چگونه اتمگرایی خواسته های نظری متکلمان را تامین می کند.
ادامه دارد...

*این بدین معنا نیست که مبانی اتمگرایی در قرآن آمده، در حقیقت برداشت متکلمان از قرآن اینچنین بوده، چنانچه که مخالفان آنها، مشائیون و حکما هم برای عقاید خود به قرآن استناد می کردند.
**برای پی گیری بهتر این مباحث رجوع کنید به:
  • ولفسن، هري آسترين، فلسفه علم كلام ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدي،چاپ اول، 1368
  •  معصومي همداني، حسين، « بحثي در آراء طبيعي فخر رازي»، معارف دوره اول فروردین 1365

 پی نوشت: این مباحث حاصل بیش از چهارسال تحقیق این جانب در این زمینه است که البته قصد ندارم وارد بحث های تخصصی بشوم و تنها گذری عمومی بدون وارد شدن به جزئیات و مستندات خواهم داشت و بحث های تخصصی تر پس از چاپ در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.



۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

سواستفاده از تاریخ


سواستفاده از تاریخ، منجلابی برای هویت سازی

هدف از این وبلاگ در ابتدای امر بهانه ای برای پرداختن به ادبیات بوده که آرزوی قلبی ای بوده که همیشه در زندگی ام مهجور مانده چیزی که در زندگی خیلی ها رخ داده و اینکه کار و رشته تحصیلی فرسنگ ها بین ما و علائق ذاتیمان فاصله می اندازد. با این وجود وقتی صحبت از دغدغه های فردی می شود وقتی قلم بدست می گیریم تا برای خود نهفته در وجودمان نقش بتراشیم می بینیم خیلی آسان این فرسنگ ها محو می شود، دیگر زیاد مهم نیست از چه می نویسی و چه می خوانی.  می نویسی تا از دست چیزهایی که در ذهنت انبار شده خلاص شوی و راهی به جلو بیابی، شاید... شاید این راهی که رفته ای... این چیزها که در ذهن انبار کرده ای به درد دیگری هم بخورد.
به علاوه، برای کسی مثل من که برایم مقدور نیست مطالعه ادبی کافی داشته باشم و آثار نویسندگان بزرگ را بخوانم شاید بهتر است از چیزی بنویسم که بیشتر وقت مرا پر کرده یعنی تاریخ علم و فلسفه. اما همیشه از نوشتن در این باره و انتشار آن در مکان های عمومی هراس دارم. هراس از کشیده شدن خودم و کشانیدن دیگران در منجلابی که جرات نداشتم علیه آن بشورم یا اعتراض کنم. منجلابی که همه جا می توان آن را دید که آن چیزی نیست جز سو استفاده از تاریخ برای دست یابی به هویت.
 در اینکه تاریخ هویت ساز است، در این که پشت این کلاف «مَن» سر درگم، هزار رشته از قومیت و نژاد و مذهب و زبان بهم تنیده حرفی ندارم، البته ای کاش در رشتن این کلاف بهم تنیده آن اشعار که «مَن» «مَن» کردن را هم مذمت می کند نیز گاهی به خاطر بیاید. در حقیقت این بازی وقتی منجلاب می شود که یکی کتاب چاپ می کند پر از حرف های غیر مستند و غیر علمی، پر از خیال بافی و افسانه سرایی مثلا درباره تاریخ قبل از اسلام بعد هم این کتاب با این اظهار تاسف تمام می شود که همه آن مدینه فاضله با حمله تازیان به پایان رسید! دیگری کتابی دیگر که به قصد اغراق و بزرگ نمایی بعد از اسلام، به همان اندازه غیر مستند و غیر علمی. حالا هم که اینترنت و وبلاگ نویسی گسترانیدن عرصه این منجلاب را آسانتر کرده و کافی است تحقیقی یا یادداشتی درباره فلان جنبش علمی نوشته شود  که بتی از میان بر خیزد و گروهی به دورش طواف کنند و عنوان مقدس مابانه هویت طلبی را به عمل خود بدهند.
صریحتر اینکه متاسفانه همیشه دو نوع برخورد غیر منطقی و نامعقول در مقوله تاریخ علم،  بویژه بررسی دانشمندان و بزرگان وجود دارد:
1-     عده ای با بر چسب زدن این بزرگان و چسباندن آنها به فلان مذهب و کیش و قومیت، پلاکاردهای خود را محکم تر در هوا تکان می دهند: آهای ببینید این ما هستیم....این تمدن ما!  اجداد ما! کیش و آیین ما!
که البته در پاسخ باید گفت اگر قرار است گذشته به ما غروری بدهد، برای منتسب شدن، اجداد بی سواد و پیسی گرفته مان در دوران قاجار بسیار به ما نزدیک تر و  برحق ترند تا کوروش و داریوش و فردوسی و خیام...

2-     برخورد آنهایی که آنقدر احساس حقارت کردند که بت ساختن هیچ عقده ای از آنها نمی گشاید...با یک تبر می افتند به جان ستون های خانه، و باید قَسَمش دهیم: «تورا به خدا بت در طاقچه نشسته، دست بردار... الان خانه بر سرمان خراب می شود...» و باز می شنویم که نه ما هیچی نیستیم! پیش افلاطون و ارسطو و کانت و نیچه و فروید... ابن سینا کیلو چند؟
بیماری واگیرداری که کم و بیش همه ما ایرانیان به آن دچاریم...که هنوز تفکر علمی درستی نسبت به هیچ چیز اعم از تاریخ و شخصیتهای تاریخی پیدا نکردیم. و اینکه چیزی که ما هستیم به گذشته ربط دارد اما گذشته همه چیز ما نیست. گذشته نه خوب بوده نه بد. گذشته فقط گذشته است همانطور که بوده و امکان دستیابی به شناخت دقیق وقطعی میسر نیست، همچنان که برای هیچ یک از شاخه های دانش بشری میسر نیست اما باید با همین ابزارهای محدود آن را شناخت تا آینده را بهتر ساخت.
پی نوشت: این مطلب مقدمه ای برای مطالب بعدی ام است منتظر باشید.