سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

زن بودن در نوشتار زنانه1، تحلیل داستانهای مهستی محبی


زن بودن در نوشتار زنانه
قسمت نخست:  جدال بی امان هویت یابی زنانه در تحلیلی بر داستان های مهستی محبی

شاید هنوز زود باشد آنهایی که قلم می فرسایند زنان مظلوم را رها کنند، زنانی که به زور به خانه شوهر می رفتند، زنانی که با هوو سر یک سفره می نشستند و زنانی که سایه سیاه سنتهای هراسناک آنها را به بند می کشید و هرگز مفهوم خود و انسانیت در وجودشان به تبلور نمی نشست فراموش شوند... چراکه هنوز چنین داستان هایی در جامعه ما تکرار می شوند اما باید پذیرفت که غالب زن امروز با مسائل دیگری درگیر است. به غیر از اینکه جنس  درگیری زنان با مسائل اجتماعی و بیرونی تغییر یافته، زن امروز جدال بی امانی را در درون خود برای هویت یابی  شروع نموده است.  نویسندگان زن امروز هم همراه با خوانندگان در مسیر تحول و رشد فرهنگشان گام به گام دریچه ای می گشایند و به دنبال دریافتن، هویت یافتن و نقش دادن به ابعاد مختلف وجودی خود هستند و با قلم خویش به زن بودن مفهوم تازه ای می بخشند. نمی خواهم دیگر از پروین و فروغ و سیمین دانشور و ...که همه می شناسند حرفی بزنم که دیگران بهتر از من درباره شان صحبت کرده اند، وقت آن است که خیلی جدی تر جوانه های تازه رسته شده در دنیای وبلاگ ها را محک زد.
مهستی محبی نویسنده ای است که به تازگی داستانهایش به بلوغی باور نکردنی دست یافته و نگاه ویژه ای به مفهوم زن دارد که به نظرم چنین نگاه ویژه ای در خور آن است که به آن توجه جدی شود.
زن داستان های مهستی محبی، زنی است که معمولا اگر تنهاست یا نیست، مستقل فکر می کند و تصمیم می گیرد، هویتی محکم دارد که در حال بارور شدن و جوانه زدن است و برای این بارور شدن تاوان می پردازد، هزینه می کند و رنج ها و دردهایی که برای متحول شدن متحمل می شود  همه از جنس درگیری های درونی و تضاد بین باورهای تحمیل شده و غریزه ناب انسانی اش است. وقتی از باورهای تحمیل شده می گوییم همه به سراغ کلیشه های سنت و مذهب می روند اما زن داستان محبی از این کشاکش فارغ شده و در تکاملی بزرگتر از همان درد ناب و اصیلی سخن می گوید که روح بشریت به زنجیر شده در بند رئالیسم از آن فغان نموده و برای گریز از آن به دامان رویا و ایده آلیسم پناه می برد.
با دنبال کردن داستان های محبی، زنی را می بینیم که در « آنها خواهند آمد» بی قیدی را تجربه می کند و خانه اش غارت می شود و این زن بی قید که حالا دارایی اش به تاراج رفته، گردنش چاک خورده از اینجا یک یک قید ها را بر احساس و افکار خود امتحان می کند و می ترسد، در کوچه از بیگانه ای  و در صاعقه از تاریکی می ترسد، زجر می کشد، درد می کشد، میگرن می گیرد اما قصری و گل تاج خروسی یا گوزن های برفی ای را می بیند که آرام گیرد. این گونه این داستان ها فریاد برابری زن و مرد را سر می دهند که از دغدغه های زنانگی رهیده اند و رنج بشری را تجربه می کنند در حین اینکه زن هستند با همه معنای زن بودن. 
این زنان اغلب بر روح خود تاریانه زدند، خواستند عاقل باشند، واقع گرا باشند،  این واقع گرایی و عقل گرایی سرشت حقیقی آنها را به بند می کشد، آنها را مهجور و ترسو و عصبی می کند، اما ظرافت و احساس زنانه در وجودشان می خروشد، جسارت  پیدا می کنند خود را به باد، ترانه، بوی گیاه یا تصویری از گل می سپارند و چیزی را می فهمند که به وجودشان معنا می بخشد، معنایی که در بر گیرنده صفات متعالی زنانه است که مردان عموما از آن کم بهره اند و همان دیدن نادیدنی های از زندگی است که باری تعالی وجود زن را به آن کمال بخشیده که نقطه اوج آن داستان نمادین «روزنامه ها سپید سپید بودند» است.
قصد من تعریف و تمجید نیست، قصد من اول به عنوان یک زن شناخت همان راهی است ایشان در شناخت مفهوم زن بودن طی می کند و دوم دعوت به جدی گرفتن این نویسنده است، چون محبی بی قید می نویسد، قلمش قلیان می کند، گاهی سر هم می کند بدون آنکه فضا سازی کند، فقط می خواهد درون قهرمان داستانش را بکاود، آنجا که پا به حوادث بیرونی می گذارد  داستان از هم می گسلد و گاه داستانهایش دچار صراحتگویی فلسفی می شوند اما قلمش هدفمند و منسجم است و نیاز دارد که محک بخورد و نقد شود.








۱۰ نظر:

مجید نصرآبادی گفت...

درود بر شما در این حسن انتخاب.
من بر این باورم که در نهاد خانم محبی یک داستان نویس حرفه ای خفته است و عن قریب است که امروز و فردا نام آوازه اش به خوبی هویدا گردد. تا حدودی خانم محبی را می شناسم و امیدوارم که با همین گرایش نوشتار زنانه به پیش رود تا هر چه سریعتر شاهد حضور یک داستان نویس خوب گردیم.نقد شما هم بسیار به جا و پذیرفتنی بود.
همچنان نویسا و پاینده باشید

فاطمه زنده بودی گفت...

دعوتتان می کنم به هم رقصی میان دودها

مهدی صدیقی گفت...

دروود فراوان
از فكر و ايده جديد خوشحال شدم . فكر مي كنم بايد خود شما خانمها دست بكار بشيد و حرف خودتونو بگيد اما طوري بگيد كه مرداي خنگي مثل من هم بفهمند چي ميگيد.
موفق باشي و نويسا

پانته آ گفت...

مرسی. از ایشون هنوز چیزی نخوندم. ولی با این معرفی که شما کردین، حتما در اولین فرصت پیداشون می کنم!

مهدي صديقي گفت...

مرا بخاط بسپار
منتظر نظر شما هستم

علی جهانگیری گفت...

سلام گرامی

در مورد خانم محبی و خصوصیت نوشتار زنانه اشاره ی خوبی داشته اند اما بالشخصه فکر می کنم مهستی عزیز تا کنون در محور چالش های درون زن با خود موفق تر عمل کرده و کمتر به چالش های زن با اجتماع پرداخته است ، شاید از این رو که زنانگی و مسائل پیرامونی آن در هم اکنون نیز جزو تابوهای نانوشته ی اجتماع است و در این میان ، نقش زنان نیز در این تابو بودن غیر قابل انکار است .
با همه ی توفیقی که مهستی داشته و ایمان دارم خواهد داشت به انتظار چالش های بیرونی ، استتیک و اروتیک و نوستالژی آتی کارهایش خواهم ماند .
با احترام و فروتنی

مریم تنگستانی گفت...

سلام بنفشه عزیز !
خواندمت و آنالیزخوبی بود . دست مریزاد

Unknown گفت...

سلام دوست گرامی. متشکرم از لطفی که به من دارید. نوروز باستانی را پیشاپیش تبریک می گویم. از نظراتتان استفاده می کنم. موفق باشید.

نیستان- ب افتخاری گفت...

دوست گرامی
نوروز بر شما هم مبارک، اما آدرستان ثبت نشده و من متوجه هویت شما نشدم. موفق باشید.

محمود دهقانی گفت...

جدال نابرابری بین حقوق زن و مرد تاریخی دراز دارد. از اولین روسپی جهان "ماریا" که یک ایتالیائی بود و سنگ سار شد و سرگذشتش در موزه ی ...آمستردام تلخی زمانه را حکایت می کند تا زنان سیاستمدار ی چون ایندرا گاندی و تاچر و چریک هائی چون اشرف دهقانی و جمیله بوپاشا همه حکایت از جدال حقوقی زن در گذار تاریخ دارد. شاعران و نویسندگان زن نیز از این قاعده مثتثنی نبوده و آثار شگفتی همچون " جنس دوم" تالیف سیمون د بوا آفریده اند. آنچه انسان دهکده جهانی امروز باید کلید گوش خود کند یکسانی در همه امور زندگی با همزاد خود است. تجربه ثابت کرده است اگر امور جهان بدست زنان جهان اداره شود بشر امروز می تواند شیرینی زندگی را بیشتر از اداره ی جهان بدست مردان مزمزه کند. آثار زنان بیش از آنکه بگوش خود شیرین باشد برای مردان لذتبخش بوده است چرا که مادران همه ی مردها زنان جهانند و با نجوای شیرین آنان آشنایند. محمود دهقانی