سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

اتم گرایی کلام و انطباق آن با برخی مفاهیم فیزیک مدرن3






در بخش قبلی مختصری درباره نظریه فیلسوفان و علل عدم پذیرش آن توسط متکلمان گفتیم و حال به نظریه خود متکلمان که همان اتمگرایی یا اتمیسم است می پردازیم.

بخش سوم: نظریه اتمگرایی کلام و نتایج فلسفی آن

پیش از متکلمان یونانیان و هندیان باستان برای تبیین ساختار عالم به اتمگرایی روی آورده بودند. در مورد اینکه اتمگرایی چگونه وارد جهان اسلام شد اطلاع دقیقی در دسترس نیست و نظریات مختلفی درباره آن وجود دارد. به نظر می رسد اتمگرایی در مراحل اولیه تکوین از اتمگرایی هندی و پس از آن بیشتر از اتمگرایی یونان تاثیر پذیرفته باشد.
لفظ اتم  از واژه یونانی atomus  به معنای تجزیه ناپذیر گرفته شده که عینا به عربی ترجمه شده و جزء لایتجزی نام گرفته است. قبل از شروع بحث باید خاطر نشان سازیم که واژه اتم در گذشته مفهوم وسیعتری را در بر می گرفته است و نه تنها به مفهوم لفظ فعلی اتم که در برگیرنده هر مفهوم مجرد و انتزاعی که قابل تجزیه نباشد نیز بوده است و از این رو در بررسی اتمگرایی باید مشخص کنیم که منظورمان اتمگرایی فیزیکی است یعنی اینکه اجسام متشکل از ماده اند یا اتمگرایی ریاضی که به این مفهوم است که خط ، سطح و هر کمیت قابل اندازه گیری نیز متشکل از اتم ها هستند.
بر این اساس ما در جهان اسلام با نوعی اتمگرایی منحصر به فرد رو به رو هستیم که هم شامل اتم گرایی ریاضی است و هم فیزیکی که پیش از آن سابقه نداشته است. در یونان باستان کسانی چون دموکریتوس که در فیزیک معتقد به اتمگرایی بودند در ریاضیات موافق پیوستگی کمیت های هندسی بودند و در هند باستان نیز اگر چه نشانه هایی در دست است که به گسستگی حرکت اعتقاد داشتند اما هیچگاه وارد بحث های ریاضی نشدند و چالش های هندسی که اتمگرایان ریاضی با آن درگیر بودند روبه رو نشدند.
متکلمان جهان را(چه عالم مادی چه مجرد) متشکل از اتم ها و اعراض می دانستند. اتم ها یا اجزاء لایتجزی فاقد هر نوع ویژگی هستند که به عبارتی دیگر آنها تمیزناپذیرند. تنها در یک لحظه  وجود دارند و در لحظه بعد از بین می روند. خداوند در هر لحظه اتم ها را می آفریند و اتم ها قادر به حفظ بقای خود نیستند و با اراده خداوند دوباره خلق می شوند و نیز به اراده خداوند اعراض در آنها حلول می یابد و صاحب کیفیت می شوند. در حقیقت هر نوع حرکت و دگرگونی حاصل خلق متفاوت اتم ها در هر لحظه است و تنها علت آن خواست خداوند است.
متلکمان بر خلاف قاعده ارسطویی «عرض به عرض قائم می شود» معتقد بودند که چنین چیزی ممکن نیست و نیز اینکه هیچ تقابلی بین وحدت و کثرت وجود ندارد و  بر همین اساس ساختار نظری متفاوتی را ارائه دادند که نتایج فلسفی خواست خود را استنتاج کنند. بدین شکل آنها عامل علیت در توضیح پدیده ها بی اثر کردند و جهانی را به تصویر کشیدند که در هر لحظه خلق می شد پس حادث بود نه قدیم. در این نظام جهان فانی بود نه ابدی و نیز خداوند در جایگاهی جدای از مخلوقات قرار داشت نه علت اولی ارسطویی که از نظر آنها تخفیف جایگاه خداوند بود.
نظریه اتمگرایی متلکمان را می توان در نموداری به شکل زیر ترسیم کرد. برای وضوح روی کلیک نمایید.




برای پی گیری بهتر رجوع کنید به :
  • ولفسن، هری آسترین، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدی،چاپ اول 1368.
  • معصومی همدانی، حسین،« بحثی در آراء طبیعی فخر رازی»، معارف، دوره اول، فروردین 1365.
  • ایزوتسو، توشیهیکو، خلق مدام در عرفان اسلامی و آیین بودایی ذن، ترجمه شیوا(منصوره) کاویانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1374.
  • هیث، سرتامس لیتل، تاریخ ریاضیات یونان، ترجمه احمد آرام، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول 1381،
  • Pines, Shlomo, STUDIES IN ISLAMIC ATOMISM, Translated from German by Michael Schwarz, The magnes Press, 1997. 
  • مرامنامه من در مطالعه تاریخ علم را بخوانید.
پی نوشت: در صورتی که تصویر دیده نمی شود لطفا اطلاع دهید.

ادامه دارد...



      ۶ نظر:

      آمنه گفت...

      سلام بنفشه جان .امیدوارم خوب و سلامت باشی .خوشحالم پست جدید نوشتی.صفحات را باز کرده ام تا بخوانم .بیشتر آن مرامنامه را کنجکاوم که بخوانم .من هم یک شعر گذاشتم اگر بشود شعر خواندش با عنوان صبح تا شب .ممنون از همراهیت .شاد باشی دوست عزیز .

      saba گفت...

      salam ,khubi? khanevade chetoran? banafshe barat nagofte budam az mojgan.miduni chera natuneste bud biad bebinatet?2ta az khaharzadehash tasadof kardan ,kheili delam sukht tu arusy dide budameshun.nemidunam dige chy begam nabayad khabar bad dad ama khob kheili vaghte nidunamo behet nagoftam
      salam beresun

      آمنه گفت...

      سلام دوست عزیزم بنفشه جان .راستش نگران پسر نازنینت شدم ! می خواستم زودتر بپرسم اما بخش کامنتها با این سرعت اینترنت شکل خاصی پیدا میکند که نوشتن متن کامنت را امکانپذیر نمی کنه ! امیدوارم بهتر شده باشد .و امیدوارم روزهای خوبی داشته باشید .در مورد مرامنامه هم مطلبی نوشتم که بعدا شاید ایمیلش کنم .این را بگویم که واقعا رویکرد علمی ات را دوست دارم .موفق و سلامت باشی همیشه .

      آمنه گفت...

      سلام دوست عزیزم.خوشحالم که کوچولو بهتره .ممنون از همراهیت .به امید دیدار .

      مهستی محبی گفت...

      سلام بنفشه ی نازنین
      مطالبت را مرتبا دنبال می کنم.
      خوشحال شدم که نظرت راجع به داستانهایم مثبت بوده.انچه هنوز دیگران سعی می کنند از داستانهایم دراورند تو همان روزهای اول نوشتی.
      در مورد مشکل بودن قصد خاصی نذارم فقط باید با تامل بیشتری خواند.جمله ی اولم گمانم باقی فضا را می سازد:تالارهای دربسته.زنگ تلفن سیاه.کسانی که هزار سال یکبار زنگ نمی زنند.انتظار برای زنگ تلفن
      اینها می تواند تنهایی انسان مدرن باشد یا این تالارها می تواند پناهگاه روحی گریخته و سرگردان که در هخر یک از ما تمنا دارد تا انچه را اتز سرمان گذشته انکار کند یا لااقل معنایی برایش بیافریند.البته از انجا که بعضی معتقدند مولف مرده است اینها را فقط بعذ از نوشتن داستان و با دید یک خواننده به نظرم رسید.نظر نظر شماست.

      ameneh گفت...

      مرامنامه را خواندم .لذت بردم از رویکرد علمی و واقع گرایانه ات دوست عزیزم .
      راستش تمرکز درستی برای نوشتن ندارم و فکر می کنم حرفهایم را نتوانستم مطرح کنم ! از همین بابت این نوشته را دیر فرستادم ! حرفهای بسیاری است برای گفتن. حیف که وقت نیست ! به قولت تاریخ نه بد است و نه خوب . به عبارتی همه چیز در تاریخ نسبی است و نباید از جنبه های هویت ساز آن چنان سخن گفت که افسانه مانند شود و غیر قابل باور . اما از سویی باید مضمون تاریخ را شناخت . چهره ها را دریافت .مثلا آرا کسی چون غزالی وقتی به آثار فیلسوفان قرن هجده اروپا پهلو می زند باید بازکاوی شود و در موردش سخن گفته شود . جایگاه دیگر دانشمندان و فیلسوفان و شاعران و... هم همین طور . استاد عزیزی می گفت ما اگر آثار نظامی را دریابیم و روابط ظریف زن و مرد را در اشعار عاشقانه اش درست ترسیم کنیم می توانیم به دختران خود در دبیرستانها رسم دلبری بیاموزیم و حیا و عفت . این ها چیز کمی نیست .اما این خود ماییم (اکثر متولیان فرهنگی ) که با ابزار ساختن از فرهنگ گذشته –بدون استفاده و حتی شناخت صحیح – تنها داد سخن می دهیم ! باید راز شکوه دوران باستان را واکاویی کرد و رهیافتها و عملکردهای آن شکوه را اگر می شود در زمان حال ، پی گرفت . به نظرم ما تنها در عرصه ی نظر ، نظر داریم و در عمل ... موفق باشی دوست فرهیخته ام .