سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

بنیادهای تاریخی 2، منابع تاریخی


پیشتر اشاره شد که متاسفانه در جامعه ما یک ساختار غیر علمی متوهمانه ای با عنوان تاریخ  در روح نسل جوان دمیده شده. که آن را تاریخ زدگی جمعی عنوان کردیم و حال برای اینکه به عوارض این پدیده بپردازیم نیاز داریم کمی وارد بحث متودولوژیک یا روش شناسی تاریخ شویم.
منابع تاریخی
درباره ماهیت تاریخ صحبت کردیم تاکید کردیم تاریخ دانش ما به گذشته است و قطعا خود گذشته نیست و در مورد عدم قطعیت نظریات تاریخی صحبت کردیم و  اینکه تاریخ نباید و نمی تواند مبنای احساسات و اعتقاداتمان باشد. اما ضمن این تاکید کردیم یک علم است و قابل سندیت و حال در گام دوم می خواهیم بدانیم منابع تاریخ چیست؟
کم و بیش همه ما می دانیم آثار باستانی، افسانه ها، داستان ها تاریخی دارند و بر وجود گذشته دلالت دارند. کتابها، همه گفته ها و شنیده ها، سنتها و عادات ما و چارچوب عقاید ما ریشه در گذشته دارد و در یک کلام زندگی امروز ما، ماحصل تفکر دیروز ما است.  اما با یک تحلیل و دسته بندی دقیق تر ما با دو نوع منابع در تاریخ سر کار داریم:
1-      منابع مادی
2-      منابع معنوی
3-      منابع روایی
منابع مادی ما همان سازه ها و آثار باستانی و کتاب ها و نسخ خطی هستند. باستان شناسان با کند کاوهای فیزیکی خود، داده های با ارزشی را استخراج می کنند.
منابع روایی کتابهای تاریخی هستند که تاریخ را روایت کرده اند که مهمترین منابع مورخان هستند و اهمیت این منابع از این جهت است که این منابع داده هایی درباره رخداد هایی که امروزه چیزی از آنها در دست نیست به ما می دهند.  البته باید گفته شود که این منابع با وجودی که بسیار با ارزشند اما هیچ گاه صد در صد پذیرفتنی نیستند. از آن رو که:
  نخست: معمولا مغرضانه اند چرا که تاریخ را همیشه برنده ها می نویسند.
   دوم: اینکه داده ها نیز از دید راوی نوشته شده اند و دید او نیز محدود در محدودیتهای شناختی اش در زمان و مکان خودش است.
 با این وجود هرگز این منابع قابل چشم پوشی نیستند و باید جدی گرفته شوند، البته با در نظر گرفتن همه مواردی که گفته شد.
اما منابع معنوی: آنچه که امروز قابل بحث است و  منابع معنوی، یعنی آنچه حضور مادی ندارد و  درعین حال بسیار مستحکم و ریشه دار و قابل اعتنا است. آن ریشه سنت ها و عادات و تفکر جاری در یک جامعه است که از تاریخ آن جامعه نشأت می گیرد. در این بین جوامع کوچکتر و بسته تر که دارای کنش و واکنش کمتری با دیگر جوامع بوده اند از اهمیت خاصی برخورداراند. مثل روستای ابیانه و یا روستای وبس فراهان.
این بحث روش شناسی تاریخی به این منظور آوردم که در پست های بعدی به بحث تاریخ زدگی خود و عوارض آن در پست های بعدی بپردازیم.
ادامه دارد...
پی نوشت: به دلیل فی.ل.تر شدن سرورهای خارجی هر پست در پرشین بلاگ هم منتشر می شود:
نیستان در پرشین بلاگ

گفتگو با گاهنبار در پرشین بلاگ


۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

بنیادهای تاریخی 1 (ما از تاریخ چه می دانیم؟)


این پست همچنان در ادامه پست های قبلی است در راستای تبیین مفاهیم بنیادی و مبارزه با تاریخ زدگی جمعی است که به سرعت در میان نسل جدید در حال پراکنده شدن است. همچنانکه از پیش نیز اشاره کرده بودم،  ترویج فرهنگ غیر علمی در مقوله تاریخ منجر به حرکتهای افراطی باستانگرایی و قومیت گرایی در جامعه ما شده است که ما را در جهان نو، تنها و متزلزل و واپسگرا خواهد ساخت.
ما از تاریخ چه می دانیم؟
در بحثهایمان کم ندیده ایم که چنان با تعصب و احساسات تمام از فلان حادثه دم می زنیم که نادرشاه فلان کرد... نه کریمخان بهمان کرد... تقصیر فلان السلطنه بود و یا هر چه داریم از ملانصرالدین است... اما هیچ وقت فکر کرده ایم که شاید تمام اتفاقات صرفا توهم باشد؟ و اصلا چنین اتفاقی نیافتاده باشد...
آیا غیر ممکن است؟
حوادثی که در جامعه خودمان در روزگار خودمان اتفاق افتاده را در نظر بگیریم مثلا جنگ یا اصلا چرا دور برویم همین حوادث چند سال اخیر... آیا قادر بوده ایم یه شناخت موثق اتفاق ها دست بیابیم؟! چرا مثالهایی اینقدر بزرگ را در نظر بگیریم، یک تصادفی که سر خیابان رخ داده...ندیده ایم که هرکه از زاویه دید خود چیزی را دیده و حادثه را به گونه ای تعریف می کند! و حتی اگر خود ما شاهد عینی باشیم آیا باز می توانیم فکر می کنیم که حادثه را به طور کامل درک کرده ایم و آیا احتمال نمی دهیم که از بسیاری از عوامل درونی چون خستگی، حواس پرتی، شادی یا ترس اشخاص درگیر و ایراد فنی خودرو هیچ اطلاعی نداشته باشیم؟! پس ما قادر نیستیم به کم و کیف حادثه ای که در دم، جلوی چشم خودمان رخ داده مسلط باشیم پس چگونه می توانیم حوادث مربوط به دهها یا صدها یا هزاران سال قبل آگاهی و احاطه داشته باشیم؟! چه طور به سادگی شخصی را فاتح یک پیروزی و یا فردی و یا جنبشی را مقصر در همه ضعف ها بخوانیم؟!
پس این سوال به جاست که ما که اگر بعد از خوردن ماست سردیمان کند تاریخ را مقصر می دانیم و یا پاسخ سوال «من کیستم؟» را در کتیبه های ده کوره ها می جوییم بپرسیم تاریخ چیست و ما از تاریخ چه می دانیم؟
تاریخ داستانی است که ما بر اساس آنچه از گذشته به جا مانده برای آن ساخته ایم و خوب می دانیم که گذشته رفته و ما قادر نیستیم آن را دریابیم و بازمانده های گذشته هم از بین رفته اند و آنچه مانده برای آگاهی و تسلط بر گذشته بسیار ناچیز است.  هیچ نظریه ای در تاریخ قطعی نیست و اصلا چیزی به نام حقیقت تاریخی حتی اگر وجود داشته باشد دستیابی به آن برای ما امکان پذیر نیست.
البته لازم ذکر است اصلا منظورم این نیست تاریخ سست و قابل سندیت نیست، تاریخ یک علم است، یک علمی به لحاظ روش شناسی بر مبنای علوم تجربی قرار دارد،  وحی منزل نیست اما تنها راه ما برای شناخت گذشته است.
اساسا هر علم تجربی قادر است فقط نقشه تهیه کند. یعنی مسیرها را با آزمون و خطا بازسازی می کند اما هیچ وقت حقیقت راه و جاده ها نیست. تاریخ تنها دانش ما به گذشته است و قطعا خود گذشته نیست.
ساختن هویت، اعتقاد، احساسات و داشتن تعصب بر بنایی که مجموعه ای از نظریات نسبی است، ما را متزلزل و سردرگم خواهد ساخت و بساطی پهن خواهد کرد ما را از شناخت درست گذشته باز دارد. چراکه همواره یافته های تاریخی قادر خواهد بود منافع و مطامع گروهی را تامین و گروهی را متضرر سازد و نتیجه اش همین آشفتگی و این تضاد درونی است که این روزها اغلب ما به آن گرفتاریم. تضاد درونی ای که حاصل ناسازگاری اتفاقاتی است که احساسات مذهبی، ملی و قومی ما را روبروی هم قرار می دهد. بحث را در آینده با بررسی منابع تاریخی ادامه خواهیم داد.
ادامه دارد...

 در همین رابطه: