سالهاست که بر دیوار پیله ام می کوبم، مگر پژواک ضربه ها مژده پروازم دهند، مگر این گوی بر نیستان بغلتد تا از نی ای آوایی آسمانی بشنوم.



۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

باید که ایستاد، تغییر آدرس

دیروز دوست عزیزی مطلبی را هم در گودر و هم جای دیگری به اشتراک گذاشته بود که در چنین شرایطی بالاخره باید زندگی کنیم... متن بی نهایت مرا تحت تاثیر قرار داد. الان مدت 5 ماه است که این وبلاگ فی.لتراست، البته ادعا نمی کنم که این وبلاگ پر از خواننده بود و آمار چنین و چنان داشت. نه... تنها چند دوستی مشخص به این وبلاگ سر می زدند و مخاطبانی که هر از گاهی از گوگل اینجا می آمدند سری به مقالات می زدند و دیگر هم نمی آمدند. برای خودم و همه دوستانم فیل.تر شدن این وبلاگ عجیب بود! تا اینکه با خبر شدم که کل سرورهای خارجی  ف.یل.ترشده اند و به قولی فله ای سایت ها و وبلاگ ها همه ف.یل.تر شده اند. در این 5 ماه من هر پستی که گذاشتم در وبلاگی در پرشین بلاگ هم گذاشتم، تا همان دوستان همیشگی اذیت نشوند، اما دلم نمی آمد که اینجا را رها کنم، دلبستگی خاصی به بلاگر ندارم (هرچند امکانات طراحی قالبش برای غیر حرفه ای ها بی نظیره)، زیر بار حرف زور رفتن برایم سخت بود، در تمام این 5 ماه همچنان به اینجا آدرس می دادم... نمی خواستم تسلیم شوم، نمی خواستم آدرسم را تغییر دهم.
هر چه بوده، ما که قرار نبود حرف بوداری بزنیم، سالهاست که آموخته ایم حرفمان را اول بجویم، سالهاست باور دارم که باید بنیاد های اندیشه هامان را ترمیم کنیم. فلانی و بهمانی نه کاره ای هست و نه با آمدن و رفتنش مشکلی در بیغوله آباد حل می شود. سالهاست باور دارم هر که هر کاره ای هست بازتاب برآینده اندیشه یک یک ماست. اگر آرمانی برای این وبلاگ و نوشتن بوده صرفا یادگیری راه درست تفکر برای خودم و فشردن دست یاری دوستان در این هم اندیشی بوده است. 
اما برایم زور داشت، الانم زور دارد که کسی بهم بگوید بیا اینجا بنویس که اگر زبان درازی کردی بتوانم زبانت را قیچی کنم با وجودی که هیچ وقت قرار نیست و نبوده که زبان درازی کنم. اما هر چه فکر می کنم تن دادن به این زور خیلی بهتر از این است که چسب بر دهانم بچسبد، وباید از این دید نگاه کرد که باید ایستاد، و به قول همان دوست باید زندگی کرد وهر پنجره ای که می توان باز کرد را باز کرد.
از همه دوستان که این وبلاگ را لینک کرده اند تقاضا دارم که لینک نیستان را تغییر دهند و از این به بعد هم به همان آدرس سر بزنند. مقالات همچنان به این وبلاگ اضافه می شوند اما این وبلاگ با یادداشت ها و روزنوشت ها دیگر به روز نخواهد شد.

۶ نظر:

انسان سکولار گفت...

ببخشید چی شد؟

زور دارد اما زیر بار زور می‌روم؟

این را می‌خواهید بگوئید؟

آیا کسانی که در وبلاگهای داخل ایران مطلب مینویسند با صاحبان این وبلاگها که ترتیب سانسور وبلاگهای خارجی را دادند فرقی دارند؟

http://toshih.blogspot.com/2011/01/blog-post_16.html

بنفشه افتخاری Banafsheh Eftekhari گفت...

بله این هم میشه تعبیرش کرد.

انسان سکولار گفت...

خانم افتخاری امکانات گوگل انقدر زیاد است و روزبروز افزایش می یابد که یک مشت بچه مزلف مزدور به گردش هم نمی رسند و اگر شما تسلیم بدکاری ایشان شوید بی دلیل خود را ضایع کردید

کیست که در ایران فیلتر شکن نداشته باشد؟

بنفشه افتخاری Banafsheh Eftekhari گفت...

نه من تسلیم نمی شوم، برنامه دارم، به امید خدا به زودی...

ناشناس گفت...

با درود می خواهم با این لطیفه کمی خستگی در کنید. یکی می خواست غیر مستقیم از خودش تعریف کند. گفت آلبرت انشتین رفت. ویکتور هوگو از دار دنیا رفت. فالکنر و تولستوی رفتند. لورکا و هدایت رفت. حال خود من هم زیاد خوب نیست. حالا خانم بنفشه افتخاری عزیز من که همیشه خواننده مطالب شما بوده ام. با ارادت و اخلاص محمود دهقانی. راستی گدارد سینماگر فرانسوی گفته است روزی که از کارهایتان به به و چهچه گفتند بدانید که خوب کار نکرده اید.

www.dehgani.persianblog.ir

مهدی صدیقی گفت...

سلام
به کمی فراموشی دعوتید.